يكي از عمدهترين تحولات سياسي و فكري خاورميانه در آغاز قرن بيستم، ظهور جريان ناسيوناليسم در سراسر منطقه بود. از اين ميان، سه جريان ناسيوناليستي بيش از همه بر سر تحولات منطقه تاثير گذاشتند: ناسيوناليسم عرب، ناسيوناليسم ترك و ناسيوناليسم ايراني.
يكي از عمدهترين تفاوتهاي ميان اين سه جريان ناسيوناليستي اين بود كه ناسيوناليسم عرب و ناسيوناليسم ترك در آغاز ماهيت قومي داشتند، يعني نوعي گرايش فكري در جامعهي (عثماني) كه متشكل از اقوام گوناگون داراي سوابق سياسي، مذهبي و فرهنگي متفاوت بود. هر يكي از دو جريان فوق در مراحل آغازين خود، در پي تاسيس يك دولت جديد مبتني بر گروه قومي عرب و ترك بودند. اين احساس عربيت و ترك بودن، به ويژه به شكل سياسي آن از ميانههاي قرن نوزدهم پيدا شد و قبل از آن، هر دو گروه بر مبناي هويت اسلامي در دورن سيستم خلافت اسلامي زندگي ميكردند.
ناسيوناليسم ايراني بر خلاف اين دو جريان فكري، ماهيت قومي نداشت تا در پي تاسيس دولت جديد از دورن يك امپراتوري بزرگتر باشد.
وارونه ی آن، ناسيوناليسم ايراني در واقع نوعي بيداري آگاهي ملي بود كه به درجات گوناگون، البته بيشتر به شكل فرهنگي و سپس سياسي در ميان اقشار گوناگون جامعه ايراني وجود داشت. تاريخ كهن دولت ايران كه حداقل، هزار سال قبل از ظهور اسلام تولد يافته بود از يك سو، و كتابهاي گوناگون تارخي و ادبي موجود دربارهي ايران باستان و به ويژه پهلوي و ترجمه آنها به عربي و فارسي پيرامون تاريخ ايران، وجود ميراث ادبي كهن، به شكل نظم و نثر، و تداوم آگاهي ملي ايرانيان، البته به شكل سنتي و نه مدرن آن، از سوي ديگر، در بيداري ملي ايرانيان نقش اساسي ايفا كرده بود. گذشته از اين، وجود آثا حماسي همچون شاهنامه فردوسي با يادآوري دوران اسطورهاي و تاريخي ايران، ويژگي و برجستگي خاصي به آگاهي ملي و هويت ايرانيان در مقايسه با دو گروه قومي عرب و ترك بخشيده بود.
ويژگي «قومي» جريان ناسيوناليسم عربي و تركي و تلاش آنها براي ايجاد يك دولت يكدست قومي و بحران هويت شديدي كه در پايان قرن نوزدهم جامعه عثماني را در برگرفته بود، باعث شد كه هر دو ناسيوناليسم قومي عرب و ترك، به تدريج جنبه رمانتيك به خود گرفته و به مرزهاي افراطي ايدئولوژيهاي «پان» قدم بگذارند. بدين خاطر بود كه اين دو جريان از اوايل قرن بيستم به بعد گونههاي افراطي ناسيوناليسم «پان عربي» و «پان تركي» را به خود گرفتند و براي يك پارچه كردن و ادغام سرزمينهاي پراكندهاي كه به گمان آنها نشان از رگههاي قومي آنها داشت، تلاش كردند. بدين گونه بود كه حتي پس از فروپاشي امپراتوري عثماني، دولتهاي جديد التاسيس عربي و تركيه با الهامگيري از ايدئولوژي الحاق گرايانهي «پان عربيسم» و «پان تركيسم»، در پي گسترش نفوذ سرزمين خود به مناطق همجوار و گاه دور از مرزهاي خود برآمدند.
ناسيوناليسم ايراني، حتي در نوع «پان» خود كه به لحاظ زماني، مدتها پس از پان تركيسم و پان عربيسم ظهور كرد، هيچ گاه جلوههاي الحاق گرايانه و افراطي به خود نگرفت. اين به ويژه از اين جا ناشي ميشد كه ناسيوناليسم ايراني بنا به ماهيت خود ، بر خلاف دو جريان ناسيوناليسم عرب و ترك، در پي پيريزي يك دولت قومي نبود، بلكه بيشتر بر آن بود تا در دورن مرزهاي دولت ـ ملي ايران به بازسازي نظام سياسي ايران بپردازد، و زمينهها را براي نوسازي و پيشرفت جامعه ايراني فراهم آورد. به دليل همين تفاوتهاي اساسي بودكه سه جريان ناسيوناليستي عمده خاورميانه به لحاظ تاثير گذاري بر تحولات سياسي منطقهاي و بينالمللي، با يكديگر تفاوت اساسي داشتند.
پان تركيسم با تبديل شدن به ايدئولوژي رسمي دولت تركهاي جوان پس از 1910، عامل اصلي درگير شدن عثماني در جنگ جهاني اول شد و با تكيه بر آرمانهاي رويا گونه خود جهت اتحاد تركهاي جهان، قدم به راهي گذاشت كه ويراني و فقر و فروپاشي امپراتوري عثماني را به دنبال آورد.
از سوي ديگر ناسيوناليسم عرب نيز كه در اوايل قرن بيستم با جريان پان تركي كشاكش آشتيناپذير داشت، با شروع جنگ، به نيروهاي متفقين پيوست و از درون، شورش نظامي را عليه عثماني به راه انداخت كه در ساقط كردن رژيم تركهاي جوان و فروپاشي عثماني بسيار موثر بود. (1)
بر عكس، ناسيوناليسم ايراني، به دليل برخورداري از سرزمين و دولت خاص خود، راه اعتدال در پيش گرفت و در جريان جنگ جهاني نخست، با گزيدن سياست بيطرفي، آن هم عليرغم اين كه سرزمين ايران ـ به ويژه مناطق غربي و شمال غربي آن ـ صحنه كشاكش نيروهاي متخاصم جنگ بينالملل بود، يكپارچگي سرزمين و تداوم دولتي خود را تضمين كرد. اين ناسيوناليسم در راستاي هدف بازسازي نظام سياسي و توسعه ايران، در سالهاي پس از جنگ جهاني اول زمينههاي شكلگيري دولت مدرن و آغاز فرآيند نوسازي را فراهم ساخت. جلوه ديگر تلاش ناسيوناليسم ايران در راه توسعه اقتصادي و سياسي جامعه ايراني، نهضت ملي شدن صنعت نفت و كشاكش آن با بريتانيا بودكه در نوع خود بر ساير اقدامات ناسيوناليستي نسبتا توسعهگرا، نظير ناسيوناليسم مصري و ملي شدن كانال سوئز در 1956 تاثير گذاشت.
همين تفاوت ماهيت سه ناسيوناليسم فوق، يعني ناسيوناليسم «فروپاشنده ـ الحاقگرا »ي عرب و ترك و ناسيوناليسم «نوسازي گرا» ايراني، نه تنها جريان ناسيوناليسم عرب و ترك را به سوي «افراطيگرايي و گسترشطلبي سرزميني» (براي ادغام سرزمينهاي «هم قوم» در كشورهاي عربي و تركيه) كشاند، و ناسيوناليسم ايراني را همچنان در حالت «اعتدال گرايي» نگه داشت، بلكه باعث شد كه ناسيوناليستهاي عرب و ترك، در مقايسه با ايران، تلاش بيشتري براي نظريهپردازي درباره اهميت و اهداف ناسيوناليسم خود به عمل آورند.
يكي از عواملي كه باعث كثرت كارهاي نظري پيرامون ناسيوناليسم عرب و ترك شد، همان ويژگي «پان» بودن و به عبارت ديگر «الحاقگرايي» آنها بود، كه پان عربيستها و پان تركيستها را حتي پس از بنيانگذاري كشورهاي عربي و ترك در رابطه با دستيابي به اهداف مورد نظر متقاعد نكرد. به همين دليل بود كه نظريهپردازان پان عرب و پان ترك، پس از سالهاي جنگ جهاني اول نيز به شرح و بسط ايدئولوژي خود و اصول برنامهها و اهداف آن، در جهت توجيه الحاق ساير سرزمينها به كشورهاي عربي يا تركيه دست زدند.
ناسيوناليستهاي ايراني، به دليل غيرالحاقگرا بودن، و توجه به بازسازي اقتصادي ـ سياسي نظام و جامعه ايراني، در صدد نظريهپردازي درباره اهداف، اصول و برنامههاي ناسيوناليسم ايراني برنيامدند، و تلاشهاي خود را بيشتر در راه مبارزه با استعمار خارجي يا استبداد داخلي معطوف كردند.
ويژگي «پان» و «الحاق گرايانه» بعدي ناسيوناليسم عرب و ترك باعث بروز كشمكشهاي دروني در خاورميانه پس از فروپاشي امپراتوري عثماني شد و اين سه جريان ناسيوناليستي را در برابر هم قرار داد. نه تنها اعراب و تركها بر سر برخي سرزمينهاي امپراتوري سابق عثماني، نظير ايالت اسكندرون ( كه تركيه و سوريه هر دو مدعي آن بودند و فرانسويها در 1939 آن را به تركيه واگذار كردند) با يكديگر كشمكش پيدا كردند، بلكه بر سر «الحاق» سراسر سرزمينهاي خاورميانهاي با ملتهاي ديگر به نزاع پرداختند.
نكته جالب اينجاست كه هر دو جريان الحاق گرا و رمانتيك «پان عربيسم» و «پان تركيسم» به بخشهايي از سرزمين ايران چشم طمع دوخت و در صدد الحاق آن به جهان عرب يا تركيه (يا امپراتوري رويايي تركها) برآمدهاند.
بدين گونه بود كه «پان عربيسم» در سالهاي پس از دهه 1920، بخشهاي عمدهاي از ايران، نظير خوزستان، خليج فارس و جزاير ايراني آن، و حتي بلوچستان (2) را سرزمينهاي عربي ميخواند و در گفتار و كردار درصدد الحاق آنها به جهان عرب بود. از سوي ديگر «پان تركيسم»، ترك زبان بودن بخشهايي از مناطق ايران را، وسيلهاي در جهت آرمانهاي الحاق گرايانه قرار داد، و در مقاطع مختلف تاريخي در صدد الحاق آنها برآمد. همين الحاقگرايي دو جريان «پان عربيسم» و «پان تركيسم» و دعاوي آنها درباره سرزمينهاي ايران باعث شد كه بعدها يك جريان كوچك « پان ايراني» از دورن ناسيوناليسم ايراني ظهور كند و به دعاوي الحاقگرايانه فوق پاسخ گويد.
بدين ترتيب «پان ايرانيسم» نه به عنوان يك جريان اوليه و ذاتي ناسيوناليسم ايراني، بلكه به عنوان يك حركت ثانوني و در پاسخ به دعاوي ارضي و توسه طلبي پان عربيسم و پان تركيسم نسبت به ايران ظهور كرد. (3) با اين همه اين جريان «پان ايراني» در مقايسه با دو جريان ديگر پان عربي و پان تركي، معتدلتر بوده و بيشتر موضع تدافعي و فرهنگي داشته است تا تهاجمي و «الحاق گرا». (4)
__________________________ __________________________
پينوشت ها:
1ـ ر. ك. مذاكرات محرمانه ماكماهون (نماينده انگلستان) و شريف حسين رهبر ناسيوناليستهاي عرب، جهت هماهنگي اقدامات نظامي عليه عثماني در: حميد احمدي، ريشههاي بحران در خاورميانه، تهران، انتشارات كيهان، 1377، صص 137 ـ 140)
2ـ پان عربيستهاي افراطي، نظير رژيم بعث عراق و رياض نجيبالريس وپژوهشگر عرب ساكن پاريس، با سرهمبندي برخي مسايل تاريخي مدعي عربي بودن بلوچستان شده و خواستار تلاش گسترده اعراب براي رهاسازي بلوچستان از خاك ايران و اعاده هويت به اصطلاح عربي آن شدهاند. در اين باره ر.ك: حميد احمدي قوميت و قومگرايي در ايران، افسانه و واقعيت، تهران، نشر ني، 1379، صص 323 ـ 325.
3ـ محمود افشار يكي از ناسيوناليستهاي ايران، در يكي از مقالات خود، به روشني توضيح ميدهد كه پان ايرانيسم تحت تاثير انديشههاي الحاق گرايانه پان تركيسم و پان تورانيسم به وجود آمد. وي ضمن توضيح تلاشهاي الحاق گرايانه پان تركيستها عليه ايران، در اروپا، عثماني و تركيه نوين ميگويد:
من از همان ايام تحصيل و معاشرت با عثمانيها كاملا به افكار آنها پي بردم و پان ايرانيسم را من از پان تورانيسم آموختم.
ر.ك.: دكتر محمود افشار يزدي، گنجينه مقالات: جلد اول، مقالات سياسي يا سياست نامه جديد، تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1368، ص 528.
4ـ نمونهي انديشه پان ايرانيسم معتدل و مخالف الحاقگرايي را ميتوان در نوشتههاي دكتر محمود افشار پيدا كرد. وي با صراحت تمام هر گونه انديشه و گرايش الحاقگرايانه از سوي ايرانيها را رد كرده است. وي در جايي ضمن مخالفت شديد با الحاقگرايي ميگويد:
در اين گفتار نظر خود را نسبت به «پان ايرانيسم» روشن ميكنم. سابقا هم راجع به هفده شهر قفقاز و ديگر نقاط خارج از حدود كنوني ايران در كتاب سياست اروپا و مجلهي آينده و ديگر جرايد نوشتهام كه ايران نبايد نسبت به آنها نظر سياسي و ارضي داشته باشد ... نوشتن مقالاتي از اين نوع ... و بلندپروازيهاي بيهوده، جز ايجاد سوء تفاهم در ميان همسايگان ما، و به ضرر ايران، نتيجهاي ندارد.
ر. ك: محمود افشار يزدي، افغاننامه، جلد سوم، تهران: بنياد موقوفات دكتر افشار، 1380، صص 478 ـ 479، و نيز صص 475 ـ 488.
يكي از عمدهترين تفاوتهاي ميان اين سه جريان ناسيوناليستي اين بود كه ناسيوناليسم عرب و ناسيوناليسم ترك در آغاز ماهيت قومي داشتند، يعني نوعي گرايش فكري در جامعهي (عثماني) كه متشكل از اقوام گوناگون داراي سوابق سياسي، مذهبي و فرهنگي متفاوت بود. هر يكي از دو جريان فوق در مراحل آغازين خود، در پي تاسيس يك دولت جديد مبتني بر گروه قومي عرب و ترك بودند. اين احساس عربيت و ترك بودن، به ويژه به شكل سياسي آن از ميانههاي قرن نوزدهم پيدا شد و قبل از آن، هر دو گروه بر مبناي هويت اسلامي در دورن سيستم خلافت اسلامي زندگي ميكردند.
ناسيوناليسم ايراني بر خلاف اين دو جريان فكري، ماهيت قومي نداشت تا در پي تاسيس دولت جديد از دورن يك امپراتوري بزرگتر باشد.
وارونه ی آن، ناسيوناليسم ايراني در واقع نوعي بيداري آگاهي ملي بود كه به درجات گوناگون، البته بيشتر به شكل فرهنگي و سپس سياسي در ميان اقشار گوناگون جامعه ايراني وجود داشت. تاريخ كهن دولت ايران كه حداقل، هزار سال قبل از ظهور اسلام تولد يافته بود از يك سو، و كتابهاي گوناگون تارخي و ادبي موجود دربارهي ايران باستان و به ويژه پهلوي و ترجمه آنها به عربي و فارسي پيرامون تاريخ ايران، وجود ميراث ادبي كهن، به شكل نظم و نثر، و تداوم آگاهي ملي ايرانيان، البته به شكل سنتي و نه مدرن آن، از سوي ديگر، در بيداري ملي ايرانيان نقش اساسي ايفا كرده بود. گذشته از اين، وجود آثا حماسي همچون شاهنامه فردوسي با يادآوري دوران اسطورهاي و تاريخي ايران، ويژگي و برجستگي خاصي به آگاهي ملي و هويت ايرانيان در مقايسه با دو گروه قومي عرب و ترك بخشيده بود.
ويژگي «قومي» جريان ناسيوناليسم عربي و تركي و تلاش آنها براي ايجاد يك دولت يكدست قومي و بحران هويت شديدي كه در پايان قرن نوزدهم جامعه عثماني را در برگرفته بود، باعث شد كه هر دو ناسيوناليسم قومي عرب و ترك، به تدريج جنبه رمانتيك به خود گرفته و به مرزهاي افراطي ايدئولوژيهاي «پان» قدم بگذارند. بدين خاطر بود كه اين دو جريان از اوايل قرن بيستم به بعد گونههاي افراطي ناسيوناليسم «پان عربي» و «پان تركي» را به خود گرفتند و براي يك پارچه كردن و ادغام سرزمينهاي پراكندهاي كه به گمان آنها نشان از رگههاي قومي آنها داشت، تلاش كردند. بدين گونه بود كه حتي پس از فروپاشي امپراتوري عثماني، دولتهاي جديد التاسيس عربي و تركيه با الهامگيري از ايدئولوژي الحاق گرايانهي «پان عربيسم» و «پان تركيسم»، در پي گسترش نفوذ سرزمين خود به مناطق همجوار و گاه دور از مرزهاي خود برآمدند.
ناسيوناليسم ايراني، حتي در نوع «پان» خود كه به لحاظ زماني، مدتها پس از پان تركيسم و پان عربيسم ظهور كرد، هيچ گاه جلوههاي الحاق گرايانه و افراطي به خود نگرفت. اين به ويژه از اين جا ناشي ميشد كه ناسيوناليسم ايراني بنا به ماهيت خود ، بر خلاف دو جريان ناسيوناليسم عرب و ترك، در پي پيريزي يك دولت قومي نبود، بلكه بيشتر بر آن بود تا در دورن مرزهاي دولت ـ ملي ايران به بازسازي نظام سياسي ايران بپردازد، و زمينهها را براي نوسازي و پيشرفت جامعه ايراني فراهم آورد. به دليل همين تفاوتهاي اساسي بودكه سه جريان ناسيوناليستي عمده خاورميانه به لحاظ تاثير گذاري بر تحولات سياسي منطقهاي و بينالمللي، با يكديگر تفاوت اساسي داشتند.
پان تركيسم با تبديل شدن به ايدئولوژي رسمي دولت تركهاي جوان پس از 1910، عامل اصلي درگير شدن عثماني در جنگ جهاني اول شد و با تكيه بر آرمانهاي رويا گونه خود جهت اتحاد تركهاي جهان، قدم به راهي گذاشت كه ويراني و فقر و فروپاشي امپراتوري عثماني را به دنبال آورد.
از سوي ديگر ناسيوناليسم عرب نيز كه در اوايل قرن بيستم با جريان پان تركي كشاكش آشتيناپذير داشت، با شروع جنگ، به نيروهاي متفقين پيوست و از درون، شورش نظامي را عليه عثماني به راه انداخت كه در ساقط كردن رژيم تركهاي جوان و فروپاشي عثماني بسيار موثر بود. (1)
بر عكس، ناسيوناليسم ايراني، به دليل برخورداري از سرزمين و دولت خاص خود، راه اعتدال در پيش گرفت و در جريان جنگ جهاني نخست، با گزيدن سياست بيطرفي، آن هم عليرغم اين كه سرزمين ايران ـ به ويژه مناطق غربي و شمال غربي آن ـ صحنه كشاكش نيروهاي متخاصم جنگ بينالملل بود، يكپارچگي سرزمين و تداوم دولتي خود را تضمين كرد. اين ناسيوناليسم در راستاي هدف بازسازي نظام سياسي و توسعه ايران، در سالهاي پس از جنگ جهاني اول زمينههاي شكلگيري دولت مدرن و آغاز فرآيند نوسازي را فراهم ساخت. جلوه ديگر تلاش ناسيوناليسم ايران در راه توسعه اقتصادي و سياسي جامعه ايراني، نهضت ملي شدن صنعت نفت و كشاكش آن با بريتانيا بودكه در نوع خود بر ساير اقدامات ناسيوناليستي نسبتا توسعهگرا، نظير ناسيوناليسم مصري و ملي شدن كانال سوئز در 1956 تاثير گذاشت.
همين تفاوت ماهيت سه ناسيوناليسم فوق، يعني ناسيوناليسم «فروپاشنده ـ الحاقگرا »ي عرب و ترك و ناسيوناليسم «نوسازي گرا» ايراني، نه تنها جريان ناسيوناليسم عرب و ترك را به سوي «افراطيگرايي و گسترشطلبي سرزميني» (براي ادغام سرزمينهاي «هم قوم» در كشورهاي عربي و تركيه) كشاند، و ناسيوناليسم ايراني را همچنان در حالت «اعتدال گرايي» نگه داشت، بلكه باعث شد كه ناسيوناليستهاي عرب و ترك، در مقايسه با ايران، تلاش بيشتري براي نظريهپردازي درباره اهميت و اهداف ناسيوناليسم خود به عمل آورند.
يكي از عواملي كه باعث كثرت كارهاي نظري پيرامون ناسيوناليسم عرب و ترك شد، همان ويژگي «پان» بودن و به عبارت ديگر «الحاقگرايي» آنها بود، كه پان عربيستها و پان تركيستها را حتي پس از بنيانگذاري كشورهاي عربي و ترك در رابطه با دستيابي به اهداف مورد نظر متقاعد نكرد. به همين دليل بود كه نظريهپردازان پان عرب و پان ترك، پس از سالهاي جنگ جهاني اول نيز به شرح و بسط ايدئولوژي خود و اصول برنامهها و اهداف آن، در جهت توجيه الحاق ساير سرزمينها به كشورهاي عربي يا تركيه دست زدند.
ناسيوناليستهاي ايراني، به دليل غيرالحاقگرا بودن، و توجه به بازسازي اقتصادي ـ سياسي نظام و جامعه ايراني، در صدد نظريهپردازي درباره اهداف، اصول و برنامههاي ناسيوناليسم ايراني برنيامدند، و تلاشهاي خود را بيشتر در راه مبارزه با استعمار خارجي يا استبداد داخلي معطوف كردند.
ويژگي «پان» و «الحاق گرايانه» بعدي ناسيوناليسم عرب و ترك باعث بروز كشمكشهاي دروني در خاورميانه پس از فروپاشي امپراتوري عثماني شد و اين سه جريان ناسيوناليستي را در برابر هم قرار داد. نه تنها اعراب و تركها بر سر برخي سرزمينهاي امپراتوري سابق عثماني، نظير ايالت اسكندرون ( كه تركيه و سوريه هر دو مدعي آن بودند و فرانسويها در 1939 آن را به تركيه واگذار كردند) با يكديگر كشمكش پيدا كردند، بلكه بر سر «الحاق» سراسر سرزمينهاي خاورميانهاي با ملتهاي ديگر به نزاع پرداختند.
نكته جالب اينجاست كه هر دو جريان الحاق گرا و رمانتيك «پان عربيسم» و «پان تركيسم» به بخشهايي از سرزمين ايران چشم طمع دوخت و در صدد الحاق آن به جهان عرب يا تركيه (يا امپراتوري رويايي تركها) برآمدهاند.
بدين گونه بود كه «پان عربيسم» در سالهاي پس از دهه 1920، بخشهاي عمدهاي از ايران، نظير خوزستان، خليج فارس و جزاير ايراني آن، و حتي بلوچستان (2) را سرزمينهاي عربي ميخواند و در گفتار و كردار درصدد الحاق آنها به جهان عرب بود. از سوي ديگر «پان تركيسم»، ترك زبان بودن بخشهايي از مناطق ايران را، وسيلهاي در جهت آرمانهاي الحاق گرايانه قرار داد، و در مقاطع مختلف تاريخي در صدد الحاق آنها برآمد. همين الحاقگرايي دو جريان «پان عربيسم» و «پان تركيسم» و دعاوي آنها درباره سرزمينهاي ايران باعث شد كه بعدها يك جريان كوچك « پان ايراني» از دورن ناسيوناليسم ايراني ظهور كند و به دعاوي الحاقگرايانه فوق پاسخ گويد.
بدين ترتيب «پان ايرانيسم» نه به عنوان يك جريان اوليه و ذاتي ناسيوناليسم ايراني، بلكه به عنوان يك حركت ثانوني و در پاسخ به دعاوي ارضي و توسه طلبي پان عربيسم و پان تركيسم نسبت به ايران ظهور كرد. (3) با اين همه اين جريان «پان ايراني» در مقايسه با دو جريان ديگر پان عربي و پان تركي، معتدلتر بوده و بيشتر موضع تدافعي و فرهنگي داشته است تا تهاجمي و «الحاق گرا». (4)
__________________________
پينوشت ها:
1ـ ر. ك. مذاكرات محرمانه ماكماهون (نماينده انگلستان) و شريف حسين رهبر ناسيوناليستهاي عرب، جهت هماهنگي اقدامات نظامي عليه عثماني در: حميد احمدي، ريشههاي بحران در خاورميانه، تهران، انتشارات كيهان، 1377، صص 137 ـ 140)
2ـ پان عربيستهاي افراطي، نظير رژيم بعث عراق و رياض نجيبالريس وپژوهشگر عرب ساكن پاريس، با سرهمبندي برخي مسايل تاريخي مدعي عربي بودن بلوچستان شده و خواستار تلاش گسترده اعراب براي رهاسازي بلوچستان از خاك ايران و اعاده هويت به اصطلاح عربي آن شدهاند. در اين باره ر.ك: حميد احمدي قوميت و قومگرايي در ايران، افسانه و واقعيت، تهران، نشر ني، 1379، صص 323 ـ 325.
3ـ محمود افشار يكي از ناسيوناليستهاي ايران، در يكي از مقالات خود، به روشني توضيح ميدهد كه پان ايرانيسم تحت تاثير انديشههاي الحاق گرايانه پان تركيسم و پان تورانيسم به وجود آمد. وي ضمن توضيح تلاشهاي الحاق گرايانه پان تركيستها عليه ايران، در اروپا، عثماني و تركيه نوين ميگويد:
من از همان ايام تحصيل و معاشرت با عثمانيها كاملا به افكار آنها پي بردم و پان ايرانيسم را من از پان تورانيسم آموختم.
ر.ك.: دكتر محمود افشار يزدي، گنجينه مقالات: جلد اول، مقالات سياسي يا سياست نامه جديد، تهران، بنياد موقوفات دكتر محمود افشار، 1368، ص 528.
4ـ نمونهي انديشه پان ايرانيسم معتدل و مخالف الحاقگرايي را ميتوان در نوشتههاي دكتر محمود افشار پيدا كرد. وي با صراحت تمام هر گونه انديشه و گرايش الحاقگرايانه از سوي ايرانيها را رد كرده است. وي در جايي ضمن مخالفت شديد با الحاقگرايي ميگويد:
در اين گفتار نظر خود را نسبت به «پان ايرانيسم» روشن ميكنم. سابقا هم راجع به هفده شهر قفقاز و ديگر نقاط خارج از حدود كنوني ايران در كتاب سياست اروپا و مجلهي آينده و ديگر جرايد نوشتهام كه ايران نبايد نسبت به آنها نظر سياسي و ارضي داشته باشد ... نوشتن مقالاتي از اين نوع ... و بلندپروازيهاي بيهوده، جز ايجاد سوء تفاهم در ميان همسايگان ما، و به ضرر ايران، نتيجهاي ندارد.
ر. ك: محمود افشار يزدي، افغاننامه، جلد سوم، تهران: بنياد موقوفات دكتر افشار، 1380، صص 478 ـ 479، و نيز صص 475 ـ 488.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر