زندگی نامه ی تیمور لنگ
همزمان با از هم پاشیده شدن ایلخانیان و ملوکالطوایف بازمانده از آن، دستههای سلسله یورشگران تازه، ازفرارودان (ماوراءالنهر) و ترکستان با موکب خونریز «تیمور» به سوی ایران به جنبش درآمد. همهی خراسان، جبال،پارس، مازندران، آذربایجان و بخشی از نواحی پیرامونی به دست ترکان و ترکمانان آسیای میانه در سیل خون فروشسته شد. از کشتارگری بی مانند چنگیزخان مغول تا ویرانگری و خونخواری تیمور تُرک/تورک یک سده و نیم به درازا کشید.
یا تیمور لنگ در خانوادهای از عشایر ترک فرارودان که نسب خود را به قراچارنویان، سردار و خویشاوند -احتمالا افسانهای- چنگیزخان مغول میرسانید، در «شهرکش» از توابع سمرقند -اشغال شده در آن سالها به دستتُرکان- زاده شد. (736) پدراناش چنانکه از روایات مورخان آن زمان برمیآید یکچند در همین شهرکش (شهر سبز) امارت یا وزارت داشتهاند. ابن عربشاه اجداد او را چوپان و رجاله و اوباش میخواند. تیمور پسر «تراغای» در یک محیط جنگ، آشوب و شورش بیسرانجام در فرارودان (ماوراءالنهر) پای به صحنهی رخدادهای آن زمان گذاشت. (762)
از همان آغاز با اظهار طاعت در برابر مهاجمان، شهرکش را از کشتار و غارت نجات داد و شماری چریک جنگجحوی گرد خود آورد. یکچند در سیستان به درخواست فرمانروای آن بخش، با یاغیان «نکودری» که مغول بودند، جنگ کرد و پُرآوازه گشت. در همین اوضاع و در هنگام غارت کردن گوسفند، پای راستاش تیر خورد و از آن پس به تیمور لنگ پُرآوازه گشت. وی پس از زد و خوردهایی توانست فرمانروای جُداسَر (مستقل) بلخ گردد و چهارتن از زنان همپیمان پیشین خود «امیر حسین» را به عقد خود در آورد و باقی را به سرداران خود بخشید! (771)
تیمور سمرقند را تختگاه خویش ساخت و در پنج سال (772 تا 777) سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان «جَتَه» مغول ، در آنسوی سیردریا (سیحون) لشکر کشید. ده سال پس از آغاز سلطنت گشایش خوارزم برای او ممکن شد و پس از غارت آن بخشها (781) علما، حافظان قرآن، صنعتگران و پیشهوران را به شهرکش کوچ داد و خوارزم را به دست ویرانی سپرد. سپس به گشایش هرات پرداخت و پس از آن دروازهی خراسان را بر روی خود باز دید. چهل ساله بود که برای تاختن به خراسان از آمودریا (جیحون) گذشت و در درازای سه سال و نیم، چهاربار از سمرقند به خراسان لشکرکشی کرد. در همین اوضاع شورشهای بلخ، قندهار و هرات را با خشونت بی اندازه و کشتار مردم فروخوابانید.
در درازای چهارسال پا به هر کجا که میگذاشت خاطرهی فاجعهی جنگیزخان مغول این بار به دست تیمورلنگ ترکتکرار میشد و این بار کشتارگر و ویرانگر بزرگ، یک کافر نبود، بلکه یک مسلمان بود که به اهل صوفبه و زهد دلبستگی نشان میداد. نیشابور و ترشیز را نیز فتح کرد.
راه اندازی کله منارهها
یک بار دیگر تیمور لشکر به خراسان آورد و اهل هرات را که شورش کرده بودند به مجازات رساند (785) در همینجا بود که طرح اختراع کلهمنارها از خاطرش گذشت و از سر بریدهی مردم منارههای بلند و هراس انگیزی ساخت. چنانکه «کلاویخو» سفیر اسپانیا در دربار او وصف میکند که در این ساختمانها! جمجمه انسانی در میان دو ردیف، گل و خاک جای میگرفت. چندی بعد در مازندران استقلال بومی خاندان مرعشی را از میان برد. سال بعد دومین یورش خود را آغاز کرد که سه سال به درازا کشیده شد و یکبار دیگر همه جا با خود کشتار و ویرانی برد. این بار لشکر به لرستان برد و در تاختنی که به خرمآباد داشت «ملک عزالدین» را شکست داد و خرمآباد و بروجرد را به دست ویرانی سپرد و از آنجا آهنگ آذربایجان کرد.
سلطانیه، تبریز، ارمنستان و گرجستان را عرصهی ویرانی و کشتار ساخته و فتح کرد. و پس از آن به شیراز و پارس تاخت و بر سر راه خود از همدان و اصفهان گذشت و از مردم اصفهان درخواست خراج و مالیات ارتش کرد. ولی چون لشکر در کار دریافت این مالیات خشونت بی اندازه نشان داد و به دارایی و ناموس مردم دستدرازیها، کرد مردم اصفهان دست به شورش زدند و شماری از لشکریان تیمور لنگ در این شورش کشته شدند. این بار سردار تُرک دیوانه شده بود و فرمان داد تا دستههای «ده هزاره» و «هزاره» و «سده» هر یک به تعداد خویش،ر سرهای بریده را به «محاسبان صاحبقران» تحویل دهند! کار به جایی کشیده شده بود که شماری از لشکریان از این جنایت هولناک دوری میجویدند و سرهای بریده را از «یاساقیان» میخریدند و به محاسبان تیمور لنگ تحویل میدادند. بهای سر انسان به نیم دینار رسیده بود و کسی نمیخرید ولی ترکان آسیای میانه که تازه از ره رسیده بودند، همچنان هر که را میدیدند سر میبریدند.
سپس شیراز را فتح کرد و برای خواباندن شورشی که در خوارزم و دشت قبقاچ رخ داده بود فارس را به دست «سلطان احمد» و «شاه یحیی» سپرد و خود بازگشت و خوارزم را به کلی ویران ساخت و به بیابان تبدیل کرد. تیمور یک بار دیگر و در یک یورش 5 ساله به ایران تاخت و کشتار و ویرانی فراوانی برجای گذاشت و سپس بغداد تختگاه دیرینهی عباسیان را نیز به چنگ آورد و سپس به موصل، تکریت و سرزمین کردها تاخت و در آنجا نیز کلهمنارها ساخت و کشتارگریهای بی اندازه کرد. درآذربایجان و قفقاز و مسکو هم ویرانیهای بیشماری به وجود آورد و کشتارها کرد و سپس به تختگاه خویش بازگشت و در سن 64 سالگی زن نهم خود را گرفت!
ولی این پیری و عشق آن زن زیبا! باعث نشد تا از ددمنشیهای این سردار ترک کاسته شود. او این بار به هند تاخته و با نام جهاد با کفار، "پنجاب" و "مولتان" را گشود و غارت و کشتار از مردمان آن سامان را آغاز کرد. (801) در زمان درون شدن به دهلی 100 هزار اسیر هندو را که در راه به اسارت کرفته بود از ترس احتمال شوروش عرصهی کشتاری وحشیانه کرد و پس از آن قتل عام مردم دهلی آغاز شد و قوم تاتار این بار هشتاد هزار تن از نفوس شهر را به قتل درآوردند. شمار فراوانی از هندوان برای اینکه به دست ترکان نیفتند، خود، و خانه و خانوده و داراییهای خویش را به دست آتش سپردند. در پیگرد پادشاه شکست خوردهی هند، به بخشهای شرقی هند نیز لشکر کشید و روستاها و شهرهای کنارهی رود گنگ را نیز عرصهی ویرانی و کشتار کرد. این کشتارها و ویرانیها و مدت توقف او در هند، تنها پنج ماه و هفده روز بود!
در این میان پسر تیمور لنگ «میرانشاه» که آذربایجان به دست او سپرده شده بود، به دلیل آسیبی که پس از افتادن از اسب به او وارد شده بود از نظر عقلی دچار آشفتگی شده بود، شمار فراوانی از بزرگان شهر و از اهالیآذربایجان را کشته بود و پس از بازگشت پدر 70 سالهی خود که چیزهایی در این زمینه شنیده بود، از در پوزش درآمد ولی تیمور پسر دیگرش «میرزا ابابکر» را جایگزین او کرد. سپس لابد برای تسلی خاطر خویش لشکرکشی هفت ساله ی دیگری را به گرجستان آغاز کرد.
از رود ارس گذشت و از قراباغ در میان برف و سرما به سمت گرجستان رفت و در سر راه هر جا لشکرش میگذشت مرگ و ویرانی به همراه برد. دیرها و کلیساهای قوم را در میان راه ویران کرد. تیمور لنگ نزدیک به 4 هزار مسیحی را بیرحمانه زنده به گور کرد چرا که در سیواس در کنار مسلمانان، در مقابل وی از شهر دفاع کرده بودند. در سال (803) در بغداد و دمشق به دلیل کشته شدن شماری از سرداران خود، دستور قتل عام داد و هر یک از سپاهیان او که 20 هزارتن بودند دو سر بریده شده را باید به محاسبان تحویل میدادند.
تیمور قامتی میانهبالا داشت با سری بزرگ و پیشانیی گشاده. مویش از جوانی به سپیدی گراییده بود. یک پایش به سبب جراحت میلنگید، یک دستش هم آسیب دیده بود و بخشی از انگشتهایش را نیز از دست داده بود. در کل چهرهای عبوس و نفرتانگیز داشت. تیمور لنگ از دید ددمنشی و کشتار چیزی از چنگیز کم نداشت و تنها تفاوت ایشان در این بود که چنگیز کافر و تیمور مسلمان بود. نماز میخواند و تلاوت قرآن میکرد، با علما و فقها نشست و برخاست داشت. ولی اینها باعث نشده بود که خوی بیابان نشینی را از یاد ببرد.
دکتر عبدالحسین زرینکوب، 1387: "روزگاران" انتشارات سخن
همزمان با از هم پاشیده شدن ایلخانیان و ملوکالطوایف بازمانده از آن، دستههای سلسله یورشگران تازه، ازفرارودان (ماوراءالنهر) و ترکستان با موکب خونریز «تیمور» به سوی ایران به جنبش درآمد. همهی خراسان، جبال،پارس، مازندران، آذربایجان و بخشی از نواحی پیرامونی به دست ترکان و ترکمانان آسیای میانه در سیل خون فروشسته شد. از کشتارگری بی مانند چنگیزخان مغول تا ویرانگری و خونخواری تیمور تُرک/تورک یک سده و نیم به درازا کشید.
یا تیمور لنگ در خانوادهای از عشایر ترک فرارودان که نسب خود را به قراچارنویان، سردار و خویشاوند -احتمالا افسانهای- چنگیزخان مغول میرسانید، در «شهرکش» از توابع سمرقند -اشغال شده در آن سالها به دستتُرکان- زاده شد. (736) پدراناش چنانکه از روایات مورخان آن زمان برمیآید یکچند در همین شهرکش (شهر سبز) امارت یا وزارت داشتهاند. ابن عربشاه اجداد او را چوپان و رجاله و اوباش میخواند. تیمور پسر «تراغای» در یک محیط جنگ، آشوب و شورش بیسرانجام در فرارودان (ماوراءالنهر) پای به صحنهی رخدادهای آن زمان گذاشت. (762)
از همان آغاز با اظهار طاعت در برابر مهاجمان، شهرکش را از کشتار و غارت نجات داد و شماری چریک جنگجحوی گرد خود آورد. یکچند در سیستان به درخواست فرمانروای آن بخش، با یاغیان «نکودری» که مغول بودند، جنگ کرد و پُرآوازه گشت. در همین اوضاع و در هنگام غارت کردن گوسفند، پای راستاش تیر خورد و از آن پس به تیمور لنگ پُرآوازه گشت. وی پس از زد و خوردهایی توانست فرمانروای جُداسَر (مستقل) بلخ گردد و چهارتن از زنان همپیمان پیشین خود «امیر حسین» را به عقد خود در آورد و باقی را به سرداران خود بخشید! (771)
تیمور سمرقند را تختگاه خویش ساخت و در پنج سال (772 تا 777) سه بار به خوارزم و پنج بار به قلمرو خانان «جَتَه» مغول ، در آنسوی سیردریا (سیحون) لشکر کشید. ده سال پس از آغاز سلطنت گشایش خوارزم برای او ممکن شد و پس از غارت آن بخشها (781) علما، حافظان قرآن، صنعتگران و پیشهوران را به شهرکش کوچ داد و خوارزم را به دست ویرانی سپرد. سپس به گشایش هرات پرداخت و پس از آن دروازهی خراسان را بر روی خود باز دید. چهل ساله بود که برای تاختن به خراسان از آمودریا (جیحون) گذشت و در درازای سه سال و نیم، چهاربار از سمرقند به خراسان لشکرکشی کرد. در همین اوضاع شورشهای بلخ، قندهار و هرات را با خشونت بی اندازه و کشتار مردم فروخوابانید.
در درازای چهارسال پا به هر کجا که میگذاشت خاطرهی فاجعهی جنگیزخان مغول این بار به دست تیمورلنگ ترکتکرار میشد و این بار کشتارگر و ویرانگر بزرگ، یک کافر نبود، بلکه یک مسلمان بود که به اهل صوفبه و زهد دلبستگی نشان میداد. نیشابور و ترشیز را نیز فتح کرد.
راه اندازی کله منارهها
یک بار دیگر تیمور لشکر به خراسان آورد و اهل هرات را که شورش کرده بودند به مجازات رساند (785) در همینجا بود که طرح اختراع کلهمنارها از خاطرش گذشت و از سر بریدهی مردم منارههای بلند و هراس انگیزی ساخت. چنانکه «کلاویخو» سفیر اسپانیا در دربار او وصف میکند که در این ساختمانها! جمجمه انسانی در میان دو ردیف، گل و خاک جای میگرفت. چندی بعد در مازندران استقلال بومی خاندان مرعشی را از میان برد. سال بعد دومین یورش خود را آغاز کرد که سه سال به درازا کشیده شد و یکبار دیگر همه جا با خود کشتار و ویرانی برد. این بار لشکر به لرستان برد و در تاختنی که به خرمآباد داشت «ملک عزالدین» را شکست داد و خرمآباد و بروجرد را به دست ویرانی سپرد و از آنجا آهنگ آذربایجان کرد.
سلطانیه، تبریز، ارمنستان و گرجستان را عرصهی ویرانی و کشتار ساخته و فتح کرد. و پس از آن به شیراز و پارس تاخت و بر سر راه خود از همدان و اصفهان گذشت و از مردم اصفهان درخواست خراج و مالیات ارتش کرد. ولی چون لشکر در کار دریافت این مالیات خشونت بی اندازه نشان داد و به دارایی و ناموس مردم دستدرازیها، کرد مردم اصفهان دست به شورش زدند و شماری از لشکریان تیمور لنگ در این شورش کشته شدند. این بار سردار تُرک دیوانه شده بود و فرمان داد تا دستههای «ده هزاره» و «هزاره» و «سده» هر یک به تعداد خویش،ر سرهای بریده را به «محاسبان صاحبقران» تحویل دهند! کار به جایی کشیده شده بود که شماری از لشکریان از این جنایت هولناک دوری میجویدند و سرهای بریده را از «یاساقیان» میخریدند و به محاسبان تیمور لنگ تحویل میدادند. بهای سر انسان به نیم دینار رسیده بود و کسی نمیخرید ولی ترکان آسیای میانه که تازه از ره رسیده بودند، همچنان هر که را میدیدند سر میبریدند.
سپس شیراز را فتح کرد و برای خواباندن شورشی که در خوارزم و دشت قبقاچ رخ داده بود فارس را به دست «سلطان احمد» و «شاه یحیی» سپرد و خود بازگشت و خوارزم را به کلی ویران ساخت و به بیابان تبدیل کرد. تیمور یک بار دیگر و در یک یورش 5 ساله به ایران تاخت و کشتار و ویرانی فراوانی برجای گذاشت و سپس بغداد تختگاه دیرینهی عباسیان را نیز به چنگ آورد و سپس به موصل، تکریت و سرزمین کردها تاخت و در آنجا نیز کلهمنارها ساخت و کشتارگریهای بی اندازه کرد. درآذربایجان و قفقاز و مسکو هم ویرانیهای بیشماری به وجود آورد و کشتارها کرد و سپس به تختگاه خویش بازگشت و در سن 64 سالگی زن نهم خود را گرفت!
ولی این پیری و عشق آن زن زیبا! باعث نشد تا از ددمنشیهای این سردار ترک کاسته شود. او این بار به هند تاخته و با نام جهاد با کفار، "پنجاب" و "مولتان" را گشود و غارت و کشتار از مردمان آن سامان را آغاز کرد. (801) در زمان درون شدن به دهلی 100 هزار اسیر هندو را که در راه به اسارت کرفته بود از ترس احتمال شوروش عرصهی کشتاری وحشیانه کرد و پس از آن قتل عام مردم دهلی آغاز شد و قوم تاتار این بار هشتاد هزار تن از نفوس شهر را به قتل درآوردند. شمار فراوانی از هندوان برای اینکه به دست ترکان نیفتند، خود، و خانه و خانوده و داراییهای خویش را به دست آتش سپردند. در پیگرد پادشاه شکست خوردهی هند، به بخشهای شرقی هند نیز لشکر کشید و روستاها و شهرهای کنارهی رود گنگ را نیز عرصهی ویرانی و کشتار کرد. این کشتارها و ویرانیها و مدت توقف او در هند، تنها پنج ماه و هفده روز بود!
در این میان پسر تیمور لنگ «میرانشاه» که آذربایجان به دست او سپرده شده بود، به دلیل آسیبی که پس از افتادن از اسب به او وارد شده بود از نظر عقلی دچار آشفتگی شده بود، شمار فراوانی از بزرگان شهر و از اهالیآذربایجان را کشته بود و پس از بازگشت پدر 70 سالهی خود که چیزهایی در این زمینه شنیده بود، از در پوزش درآمد ولی تیمور پسر دیگرش «میرزا ابابکر» را جایگزین او کرد. سپس لابد برای تسلی خاطر خویش لشکرکشی هفت ساله ی دیگری را به گرجستان آغاز کرد.
از رود ارس گذشت و از قراباغ در میان برف و سرما به سمت گرجستان رفت و در سر راه هر جا لشکرش میگذشت مرگ و ویرانی به همراه برد. دیرها و کلیساهای قوم را در میان راه ویران کرد. تیمور لنگ نزدیک به 4 هزار مسیحی را بیرحمانه زنده به گور کرد چرا که در سیواس در کنار مسلمانان، در مقابل وی از شهر دفاع کرده بودند. در سال (803) در بغداد و دمشق به دلیل کشته شدن شماری از سرداران خود، دستور قتل عام داد و هر یک از سپاهیان او که 20 هزارتن بودند دو سر بریده شده را باید به محاسبان تحویل میدادند.
تیمور قامتی میانهبالا داشت با سری بزرگ و پیشانیی گشاده. مویش از جوانی به سپیدی گراییده بود. یک پایش به سبب جراحت میلنگید، یک دستش هم آسیب دیده بود و بخشی از انگشتهایش را نیز از دست داده بود. در کل چهرهای عبوس و نفرتانگیز داشت. تیمور لنگ از دید ددمنشی و کشتار چیزی از چنگیز کم نداشت و تنها تفاوت ایشان در این بود که چنگیز کافر و تیمور مسلمان بود. نماز میخواند و تلاوت قرآن میکرد، با علما و فقها نشست و برخاست داشت. ولی اینها باعث نشده بود که خوی بیابان نشینی را از یاد ببرد.
دکتر عبدالحسین زرینکوب، 1387: "روزگاران" انتشارات سخن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر