آدمی وقتی گزارش شکنجه ی جوان دلیر ایرانی، توسط افسر عرب عراقی در جریان جنگ تحمیلی را میخواند، براستی به یاد شکنجه بابک خرمدین، قهرمان ملی ایرانیان در مقابل اعراب می افتد. اکنون، پانترکیست ها از یک سو، خود را به دروغ، پیروی بابک معرفی می کنند و از دیگر سو، دست در دست اعراب ریز و درشت دارند، و چنان با اعراب نرد عشق باخته اند، که گویی اینان هر دو از یک خانواده و ریشه و در یک راستا هستند. شواهد تاریخی ایران نشان می دهد ترکان با تبار آسیای میانه و اعراب، همواره در دشمنی با ایرانیان، متحد و یکسان عمل کرده اند و اکنون نیز پان ترکیسم و پان عربیسم، در دشمنی با ایران و ایرانی به یک اتحاد استراتژیک دست یافته اند که نشانه های آنرا می توان در همنوایی، هم صدایی و هم گامی آنان در عرصه های منطقه ای، و همچنین رسانه ای دولتی و غیر دولتی وابسته بدانان و اینترنت دید.
ترکان آسیای میانه ، عنصر فرودستی در دستگاه خلیفه ی عباسی بودند که با همکاری تازیان ، بابک خرمدین قهرمان استقلال ایرانیان را به بند کشیدند، و سپس به دستور معتصم خلیفه عباسی که از مادری ترک زاده شده بود، سلاخی کردند. وحشی گری اعراب به سان وحشی گری مغول ها، در مثله کردن دست، چشم، گوش، بینی و پا، کتابسوزی و تجاوز وحشیانه به زنان و کودکان نمود یافته است. اعراب به عنوان یک رفتار تاریخی همواره به این اعمال دست یازیده اند. اصولا می توان با استناد به قوانین وراثت، دژآگاهی (وحشی گری) را به مثابه ی یک رفتار نهادینه در کردار اعراب مشاهده نمود. شاهد این اعمال را، حتی می توان در به شهادت رساندن بی رحمانه ی امام حسین (ع) در تاریخ اسلام نیز مشاهده نمود. امام علی همواره از بدکرداری این قوم با چاه سخن می گفت و می فرمود:خدایا مرا از اینان بگیر و بهتر از من را نصیب شان بفرما،خدایا حرام زاده ثقیف را بر اینان مسلط کن.
این وحشیگری نیز، در هنگامه ی حمله ی اعراب و حتی تا چند دهه پس از آن، به کشور ایران دیده می گردد. طبری می نویسد: « سال 90 ق. قتیبه بر طالقان چیره شد و چون مردم، بسیار مقاومت کرده بودند، گروه بیشماری را به دار آویخت و از این دارها دو صف چهار فرسنگی تشکیل داد (طبری،4/1289)» و یا در جایی دیگر می نویسد: « سال 92 ق. 4 هزار اسیر از مردم خام جرد را نزد او آوردند، همه را سر بریدند. امیران عرب کندی و تیزی شمشیرها را برگردن اسیران می آزمودند (طبری،4/1289)»
این در حالی است حکومت های اشغالگر عربی و خلفای عرب ، زبانها و نیم زبانهای محلی را با خشونت به نابودی کشانده بودند. در همین رابطه ابوریجان بیرونی می نویسد:
« قتیبه، دبیران و هیربدان خوارزم را کشت، هر چه نوشته و کتاب داشتند نابود کرد چندان که مردم به کلی بی سواد شدند و تاریخشان به دست فراموشی سپرده شد. آثار الباقیه، 293» برای وحشی گری اعراب نمیتوان حدی تصور نمود، طبری می نویسد: « سال 99 ق. مردم گرگان بر امیر عرب شوریده او را همراه با 4 هزار سربازش به قتل رساندند. یزید بن مهلب سوگند خورد که از مردم گرگان آنقدر بکشد که جویی از خون به راه افتد، آسیابی را بگرداند و از آن نان بپزد و بخورد. وی همان سال سوگند خود را جامه ی عمل پوشانید (طبری،4/1325)»
در حال حاضر نیز این خشونت ها و اعمال را می توان در اقدامات اعراب کنونی نیز ملاحظه نمود، منطقه "دارفور" در سودان به خوبی نمایانگر وحشی گری بی حد و حصر به غیر اعراب است.
جنایات هولناک اعراب عراقی در جنگ تحمیلی، حتی در مقابل اعرابی که برای شان گوسفند بریدند و سپس با زبونی به شهرهای شیراز و مشهد و...گریختند و سپس با گستاخی تمام از خاطرات نبردهای شان جبهه سخن راندند.، انسانیت را شرمسار می نماید. هم از اینروست که، منافع ملی ایرانیان حکم می کند، اعراب را عرببدانیم و هرگز تصور ننماییم، پیوند های دینی میتواند از اعراب مسلمان، یک متحد استراتژیک بسازد.
سیاست مداران و دولتمردان ِ ایرانی باید با نگرش، به جنایات تاریخی اعراب در قبال ایران و ایرانی، همواره بر این اصل پافشاری نمایند که، هیچ گاه عرب با ایران و ایرانی سر سازش همیشگی نخواهند داشت.
یادمان باشد دولتمردان کنونی عراق، ضمن اینکه در شرایط فعلی از حداقل استحکامی برخوردار نیستند، اما در چند ماهه گذشته از زبان رئیس جمهور انتصابی اش، جلال طالبانی، سخن ِ صدام حسین نگون بخت را تکرار کرده که، قرارداد الجزایر در خصوص اروند رود را قبول ندارند. شگفت اینکه تلویحا نیز از ادعای واهی و گستاخانه امارات متحد عربی در خصوص جزایر سه گانه همیشه ایرانی، حمایت می نمایند. به عنوان یک نتیجه ی کلی، یک اصل بی خدشه و استوار در تنظیم روابط با اعراب را باید مد نظر داشت، و آن این که، عرب، عرب است و به عربیّت، بیش از هر چیز دلبسته است. میشل عفلق (واضع نظریه حزب بعث) سوری می گوید « امّ عربیه واحد!!! » و این مفهوم به عنوان یک اصل نژادی، در تمام تصمیم گیری های اعراب نقش اساسی بازی می نماید. بنابراین ساده انگاری است که، اعراب را دوست ایران دانسته و به سوی آنان دست همراهی و یاری دراز کنیم، چه اینکه قاطبه ی اعراب، به ایران و ایرانی روی خوش نداشته و در بیشتر موارد با آن دشمنی می کنند.
به گزارش هولناک زیر توجه نمایید.
آغاز نقل قول « با دستگیری یک افسر ارشد گارد ریاست جمهوری عراق، گوشهای دیگر از جنایات صدام معدوم در کشتار اسرای ایرانی فاش شد.
به گزارش ایسنا، دکتر الجنابی، پژوهشگر عراقی با اعلام این خبر گفت: این افسر بعثی از جلادان ماشین جنایت جنگی صدام علیه مردم عراق و ایران است که در پرونده خود اوراق سیاه بسیار زیادی دارد.وی افزود: فرد دستگیرشده «سرهنگ عبدالرشید الباطن» نام دارد و بازپرس ویژه گارد ریاستجمهوری عراق در جنگ علیه ملت ایران بوده است.او ادامه داد: این سرهنگ بعثی به خوبی به زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران مسلط است و قبل از شروع جنگ تحمیلی علیه ایران توسط استخبارات ویژه عراق و صدام برای تحصیل زبان فارسی به تهران اعزام میشود.
وی میافزاید: سرهنگ عبدالرشید در بهار سال ۱۹۷۵ میلادی (اوایل دهه ۵۰ شمسی) در رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شده است و با شروع جنگ و تجاوز بعثیها به ایران ماموریت مییابد اسرای ایرانی خط مقدم جبههها را بازجویی و از آنان کسب اطلاعات کند.
این افسر بعثی عراقی که چند بار مستقیما به صدام معدوم گزارش داده است به خاطر جنایات جنگی بیشمار خود به دریافت مدال و نشان از سردار نگونبخت قادسیه نائل شده است.
عبدالرشید میگوید: به دستور فرماندهان ارشد ارتش و به ویژه گارد ریاست جمهوری که مستقیما از صدام دستور داشتند بیش از هزار اسیر ایرانی را کشتهام.
این جنایتکار جنگی در جریان بازجوییهای خود اعتراف میکند که اسرای ایرانی را قبل از شهادت شکنجههای شدید میداده است به طور مثال وی در خصوص یک اسیر ایرانی که براثر اصابت مین، پایش را از دست داده بود، میگوید: زمانی که این اسیر را بازجویی میکردم بهعلت مقاومتش شروع به قطع انگشتان دستانش کردم پس از قطع هر انگشت و به فاصله هر دو دقیقه پس از قطع، محل قطعشده را با فندک میسوزاندم تا اینکه تمام انگشتانش را بریدم اما مقاومت حیرتآور او که بسیار جوان هم بود مرا خشمگین ساخت و با اره پای او را نیز قطع کردم اما این اسیر ایرانی هیچ اطلاعاتی نداد.
این جنایتکار جنگی که در پروندهاش کشتار و اعدامهای فجیع شیعیان و اکراد عراقی نیز دیده میشود در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۵ و در سال پنجم جنگ نیز در یک قتل عام اسرای ایرانی ۲۲ رزمنده جمهوری اسلامی ایران را که همگی زیر ۲۰ سال سن داشتند با شلیک تیرخلاص برسرشان به شهادت میرساند. این اسیران همگی دستهایشان بسته بود و قربانی وحشیگیری این جنایتکار جنگی شدهاند.
دکتر الجنایی اضافه میکند: جنایات عبدالرشید الباطن در سالهایی بهدستور صدام روی میداده است که رژیم منفور بعث مورد حمایتهای قدرت بزرگ آمریکا، شوروی و کشورهای مدافع حقوق بشر اروپایی قرار داشته است.
وی از قول این جنایتکار بعثی میگوید: سرهنگ عبدالرشید تایید میکند که صدام در اعدام بیش از ۴۵۰ اسیر ایرانی مستقیما و به اتفاق گروهی از همراهان همیشگی خود در تیم حفاظتش دست داشته است.او میگوید: بر روی برخی از اسرای تیرباران شده آهک یا مواد شیمیایی یا اسید میپاشیدم تا اثری از آنها باقی نماند. این بعثی جنایتکار تصریح میکند که تا آنجا که در جریان بوده است ماشین جنگی جنایات صدام معدوم شش هزار اسیر ایرانی را بهشکل فجیعی به شهادت رسانده است. پایان نقل قول»
هویت ایرانی در معرض هجوم بیگانگان و مسئولیت ایرانی بودن
«هویت» هر ملت و کشوری ، اصلیترین و نیرومندترین عامل نگهدارنده آن ملت و کشور، در مقابل هجومهای نظامی، فرهنگی و تبلیغاتی ـ سیاسی است. برخلاف کشورهای نوپیدا، که «هویت ملی» آنها سابقهای در تاریخ ندارد، ایران و هویت ایرانی، از سابقهای چند هزار ساله در تاریخ برخوردار است. بعد از برپایی حکومت فراگیر شیعی (حکومت وحدت ملی) در ایران به رهبری شاه اسماعیل صفوی، هویت ملی ایرانیها منسجمتر شد و این هویت، به عنوان منبعی قدرت بخش ، ایرانیان را در حفظ تمامیت ارضی و حکومت شیعی و فرهنگ ایرانی پایدارتر کرد. بیگمان دلبستگی به تشیع و ایران ـ که هویت ملی ایرانیها بر این دو عامل استوار است ـ چندان قدرتی به ایرانیها داده است که رهبران باکفایت و لیاقتمند ایران با تکیه بر همین عوامل، توانستهاند ایران و حکومت شیعه را طی قرنها از تجاوزات و گزند بیگانگان و قدرتهای بزرگ حفظ کنند.
در جنگ چالدران، هیجده هزار سرباز شیعه ایران در مقابل دویست هزار سرباز ترک عثمانی تا آخرین نفس جنگیدند... درجنگ روسیه با ایران نیز، پیروزیهای ایرانیها مرهون انگیزه میهنی و مذهبی آنها بوده است، بخصوص در دور دوم جنگ که با اعلام جهاد توسط علما، دهها هزار ایرانی به جبهه سرازیر شدند و 17 ولایت قفقازی بخصوص ایران شمالی (اران/ جمهوری آذربایجان) را از اشغال روسها آزاد کردند که این پیروزیها به علت بیکفایتی دربار ایران به شکست انجامید...
از آن روی که «هویت ملی» برای ملت ایران و البته هر ملتی از اهمیت اساسی و حیاتی برخوردار است، هرگاه که ملت ایران احساس کردهاند، «هویت ملی» آنها با تهدید مواجه شده، به شدت واکنش نشان دادهاند. جنگی که با حمایت آمریکا و توسط رژیم صدام بر ایران تحمیل شد، اقدامی برای تجزیه ایران و تخریب هویت ایرانی بود. در این حال، ملت ایران به شدت واکنش نشان دادند که سرازیر شدن صدها هزار رزمنده از نقاط مختلف کشور به جبهههای جنگ برای حفظ تمامیت ارضی، جلوهای از واکنش ملی برای حفظ هویت ایرانی بود.طی ده سال گذشته، برنامهریزی، سرمایهگذاری و اقدامات گستردهای از سوی آمریکا و متحدان غربی آن با همکاری برخی کشورهای همسایة ایران ، برای «تخریب هویت ملی ایرانی» صورت گرفته است. این اقدامات در سطح جهانی و نیز در داخل ایران پیگیری میشود. تحرکاتی مانند استفاده از عبارت جعلی به جای «خلیج فارس» توسط مؤسسة نشنال جئوگرافیک و تولید فیلم 300 توسط هالیوود و ... تنها بخشهایی آشکار از تلاش آمریکا برای تخریب هویت ایرانی است. اما یکی از مهمترین اقدامات آمریکا برای «تخریب هویت ملی ایرانی» ، ایجاد گروههای مختلف تجزیهطلب قومی (اپوزوسیون تجزیهطلب) یا تلاش برای ترویج قومگرایی درمیان ملت ایران و تجزیة فرهنگی این ملت واحد است.
طی ده سال گذشته، گروهکها و تشکلهای متعددی به نام اقوام ایرانی (بلوچها، عربها، آذریها، ترکمنها، کردها) با برنامهریزی و حمایت مالی ـ سیاسی و تبلیغاتی آمریکا ایجاد شدهاند. این گروهکها به تناسب شرایط خود و محیط، از راهزنی و ترور گرفته تا شورش و اغتشاش خیابانی را مرتکب میشوند، اما مهمترین کارکرد آنهابرای آمریکا، مبارزه با «هویت ایرانی» است. به بیان روشن، جنگ هشت ساله تحمیلی آمریکا به ملت ایران، هدفی جز تخریب و نابودی هویت ایرانی نداشت، در جنگ هشت ساله، ابتدا میخواستند ایران را تجزیه و تخریب کنند تا هویت ایرانی را از بین ببرند، لیکن بعد از ناکام ماندن در تخریب و تجزیه کشور ایران، اکنون سالهاست که میخواهند، ابتدا «هویت ایرانی و ایرانیّت» را تخریب و تضعیف کنند تا به تبع آن، ایران نیز دچار تجزیه شود. بدین منظور، یکی از مهمترین وظایف تعریف شده برای گروهها و محافل ضدایرانی و قومی در داخل و خارج از کشور، مبارزه با هویت ایرانی و تفکر ایرانی ـ شیعی است. بررسی مطبوعات، سایتها و وبلاگها و شبکههای رادیویی ـ تلویزیونی وابسته به بیگانگان و محافل تجزیه طلب قومی نشان میدهد که تلاش برای تخریب هویت ایرانی، مهمترین هدف بیگانگان و محافل و تشکلهای وابسته به آنها میباشد.(و در لباس ایران دوستی و تاکید بسیار و تعصب وار بر تاریخ ایران «عرب مخفی»)برخی از محورهای کاری آنها برای تخریب و تضعیف هویت ایرانی چنین است:
1- تلاش برای ایجاد حس نفرت و بدبینی بین اقوام ایرانی (گسست اقوام) و زمینهسازی برای اغتشاشات و شورشهای قومی.
2- زیر سؤال بردن تاریخ شکوهمند ایران با انتشار مقالات و کتابها توسط نویسندگان قلم بمزد.
3- تبلیغات علیه زبان ملی (زبان پارسی) و تلاش برای ایجاد تقابل بین زبان ملی با زبانهای محلی و قومی.
4- تبلیغات علیه نمادهای فرهنگ و هویت و تاریخ ایران مانند تخت جمشید و شاهنامه فردوسی و ...
5- تحریف شخصیتهای جهانی ایران مانند فردوسی، نظامی گنجوی، شهریار ، شاه اسماعیل صفوی ، مولوی و ...
6- تبلیغ و نظریهپردازی برای «فدرالیسم» به جای حکومت مقتدر مرکزی برای سست کردن وحدت ملی.
7- احیا و ترویج فرقههای ضالة مذهبی مانند بهائیت ، وهابیّت و ترویج خرافهگرایی.
به نظر میرسد ، مهمترین ضعف دستگاهها و مراجع مسوول و مراکز سیاسی ـ فرهنگی تصمیمگیر در ایران، عدم درک عمیق از اقدامات گسترده دشمن برای تخریب بنیانهای هویت ملی ، و در نتیجه عدم مقابله صحیح با ماجرا میباشد. بایستی این نکته را دریافت که پیروزی در جنگ هویت، و حفظ و تحکیم هویت ملی در هجوم گستردة بیگانگان، بسیار پُراهمیتتر از پیروزی در جنگ هشت ساله است، اما پیروزی در جنگ فرهنگی نیز دشوارتر از جنگ فیزیکی است، هم برای دشمن و هم برای ما. زیرا که جنگ هویت، جنگی پیچیده، ظریف و طولانی است. این جنگ در وسعت ذهنها و اندیشهها اتفاق میافتد و ابزار آن نه تفنگ و توپ، که قلم و رسانه و خبر و شعر و داستان و هنر و مقولاتی از این دست است. پیروزی در جنگ هویت، موفقیتهای بزرگی را برای ملت ایران میتواند در پی داشتهباشد که یکی از اساسیترین این موفقیتها، تثبیت موقعیت و جایگاه فرهنگی ایران (قدرت فرهنگی) در منطقه و جهان است.
جنگ هویت که دشمن آغازگر آن است و اکنون به مثابة تهدیدی نیرومند تلقی میشود، در صورت برنامهریزی کلان و بسیج نیروها و نخبگان، قلمداران و هنرمندان و نظریهپردازان برای مقابله با آن ، میتواند به فرصتی ارزشمند برای تعمیق و گسترش هویت ایرانی تبدیل شده و موجب بسط این هویت شکوهمند و پیامهای شیعی و آزادیخواهانه آن در منطقه بخصوص جهان تشیع و جهان اسلام گردد که در این صورت به تهدیدی قدرتمند و زوال ناپذیر علیه آغازگران جنگ هویت و عوامل آنها تبدیل میگردد.
مطلب از ایران شمالی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر