مردي که پادشاه بيشتر جهان شناخته شده آن روز بود ، در شوش دوردست، بدون آگاهي يونانيان که پيروزي خود بر داتيس و آرتافرن را جشن گرفته بودند ،سرگرم برنامه ریزی نقشه هاي تازه اي در ستیز با آنان بود.هردوت مي نويسد:وقتي که خبر نبرد “ماراتون” (که در آن پيکار ايرانيان از يونانيها شکست خوردند) به داريوش شاهنشاه ايران رسيد، خشم او که در پی يورش ايوني ها به سارد ب.
..سار شديد بود دو چندان شد و عزم و اراده اش را در لشکرکشي به يونان راسخ ساخت. پس بيدرنگ ماموراني به همه جاهای قلمرو خود فرستاد و دستور داد اين بار بيشتر از دفعات پيش لشکريان، تجهيزات دريايي، اسب، وسايل باربري و همچنين ساز و برگ فراهم آوردند. بدين ترتيب فرمان شاهي تا اکناف امپراطوري رسيد و يونان هدف لشکرکشي اعلام شد. زبده ترين نفرات براي خدمات جنگي احضار شدند و تدارکات گوناگون رفته رفته تکميل شد و سراسر قاره آسيا سه سال تمام در تب و تاب جنگ به سر برد”اما مقدور نبود که داريوش بتواند انتقام خود را از آتن و ارتريا بازستاند و امپراطوري خود را تا مناطق وحشي ناشناخته اروپا گسترش دهد. او در سال 486 ق.م پس از 36 سال سلطنت در گذشت. از نظر سرنوشت امپراطوري، داريوش قبلا جانشين خود را تعيين کرده بود. او از همسر اول خود که دختر يکي از همدستانش عليه ” گئومات ” يا بردياي دروغين بود ، سه پسر داشت، و از همسر دومش ” آتوسا ” ، دختر کوروش بزرگ که از همان زمان تبديل به افسانه شده بود نيز داراي چهار پسر بود. از ميان اين دو همسر ، آتوسا نفوذ بسيار بيشتري بر شاه و دربار او داشت ، از اين رو بزرگترين پسر وي خشايارشا به عنوان وارث تخت و تاج تعيين شد.در يکي از لوحه هايي که در ” تخت جمشيد ” کشف شده نوشته شده است: ” داريوش را پسران ديگري بود ، اما چنان که ميل اهورامزدا بود ، داريوش که پدر من بود ، پس از خويشتن مرا بزرگترين کرد . وقتي که پدرم از تخت رفت (مرد) به خواست اهورامزدا من به جاي پدرم شاه شدم.”
خشايارشا در آغاز علاقه چنداني به ادامه نقشه هاي اروپايي پدرش نشان نمي داد، اما برخي از مشاوران شاه شروع به تاثيرگذاري بر او کردند. مثلا شوهر خواهرش مردونيه عقيده داشت که ” آتنيان ” نبايد بي کيفر بمانند و مي افزود که اروپا سرزمين زيبا و دلپذير و پربرکتي است که براي بهره برداري ايرانيان آماده است. سرانجام شاه نيز به شور آمد و به پيروانش گفت :” راهي را يافته ام که نه تنها مايه سربلندي و افتخار ايران خواهد شد بلکه سرزمينهاي پهناور و بسيار ثروتمند و در واقع غني تر از وطن ما بر قلمرو اين دولت افزوده خواهد شد . من با اين اقدام خويش علاوه بر خشنودي خاطر ، انتقام خواهم جست. من بر “داردانل” پل خواهم بست و از راه اروپا تا يونان لشکر خواهم کشيد و آتن را به مناسبت گستاخي که نسبت به پدرم، و خود ما به خرج داه است گوشمالي خواهم داد. حدود امپراطوري ايران تا به جايي گسترش خواهد يافت که گنبد نيلگون حد نهايي آن خواهد بود. با دستياري شما ، من سراسر اروپا را زير پا خواهم گذاشت و آن قاره را به سرزمين يگانه اي مبدل خواهم ساخت تا هيچ گاه آفتاب در قلمره ما غروب نکند “بدين سان خشايارشا سرانجام بر آن شد که برنامه نظامي پدرش تکميل کند و يک ارتش بزرگ زميني و دريايي عليه يونان تدارک ببيند. چنان که رويدادهاي آينده نشان داد ، تلاش بزرگ و توان فرساي او عميقا بر آينده اروپا و ايران تاثير گذاشت . گرچه اين تاثير آن نبود که شاه بزرگ مي خواست.
با وجود روياهاي بزرگ خشايارشا درباره فتح اروپا، مشکلاتي در شاهنشاهي ايران پيش آمد که او را ناچار کرد برنامه لشکرکشي به يونان را تا چند سال به تعويق اندازد . کمي پيش از مرگ داريوش ، مصر علم طغيان برافراشته بود و آنچه نخست براي شاه الويت داشت بازگرداندن مجدد اين منطقه ارزشمند به شاهنشاهي بود . خشايارشاه اين برنامه را در سال 484 ق. م به انجام رسانيد. او براي آنکه نشان دهد که شاهنشاه ايران هيچ گاه چنين شورش هايي را تحمل نخواهد کرد، بسيار از زمينهاي متعلق به معابد محلي را مصادره و مقررات و کيفرهاي سختي براي شورشيان و مردم محلي تعيين کرد. همچنين برادر خود ” هخامنش ” را که احساس مي کرد مي تواند به او اعتماد کند به سمت ” ساتراپ ” جديد مصر گمارد.چندي از اين واقعه نگذشته بود که اقتدار دولت مرکزي دوباره به چالش فراخوانده شد و اين بار بابل سر به شورش نهاد. در سال 483 ق.م شاه بزرگ در اکباتان بود که به او خبر رسيد ” زوپرياس ” ساتراپ او در بابل را کشته اند و مردي به نام “شاماشريبا ” خود را “پادشاه بابل” اعلام کرده است. با اين حال عمر اين شورش بسيار کوتاه بود. خشايارشا شايسته ترين سردار خود “مکابيز” را اعزام کرد ، به سرعت شهر بابل را دوباره تسخير و پيرو دستورات شاه مجازات هاي سختي را بر ان تحميل کرد. استحکامات باشکوه بيروني بابل تخريب شدند ، معابد و تنديس هاي خدايان محلي نابود گشتند و املاک شهروندان ثروتمند مصادره شد و در اختيار ايرانيان ساکن بابل قرار گرفت.واکنش خشايارشا در مقابل اين دو شورش ، نشان داد که او فرمانده نظامي سهمگيني است، هيچ گونه سرکشي را تحمل نمي کند و به هر تجاوزي به سرعت پاسخ مي دهد. صفت برجسته ديگر او مانند پدرش شکيبايي و پشتکار در مورد تهيه مقدمات جنگ بود، تدارکات نظامي در دست تهيه براي يورش به يونان شاهد اين صفت محسوب مي شد. پيش از رسيدن نيروهاي ارتش ، مهندسان و کارگران به ساختن پل شناور عظيمي بر روي هلسپونت (داردانل) پرداختند تا عبور ارتش ايران به اروپا را تسهيل کنند . بنا به گزارش هردوت:
“شيوه اين کار چنين …بود: کشتي هاي بادباني و پارويي را به منزله پايه محکم به هم بستند – 360 کشتي در سمت درياي سياه و 314 کشتي در طرف ديگر قرار دارند . سر کشتي ها در جهت جريان آب بود تا با تعديل فشاري که بر کابل ها وارد مي شد پلها از دو طرف نگهداري شوند . ، براي اين منظور به خصوص لنگرهاي سنگين را در دو جهت بالا و پايين جريان آب انداختند. لنگرهاي شرقي براي حفاظت پل در قبال بادهايي که از سمت درياي سياه مي وزيد و باقي در سمت ديگر و درياي اژه ، به منظور نگاهداري در مقابل بادهاي غرب و جنوب بود … همين که کشتي ها را پر بر جا کردند کابلها را با دستگيره هاي چوبي به دو ساحل بستند. جنس و ضخامت اين کابل ها يکسان بود ولي رشته الياف از ريسمان هاي محکم تر پاپيروس بود . سپس الوارهايي به عرض و طول پل شناور بريده از يک سو به سويي ديگر با طناب سخت بسته به قسمت بالايي بند و بست کردند. آنگاه خاک و خاشاک براي همواري بر کف آن ريخته و با افزودن لايه خاک آن را سفت و محکم کوبيدند . سرانجام در هر پهلوي پل نرده نسبتا بلندي تعبيه شد تا چارپايان در حين عبور از منظره آب نهراسند .”دو سال پيش از ساختن پل طرحي ابتکاري و استادانه آغاز شده بود . خشايارشا براي نشان دادن دورانديشي خود دستور داد کانالي از شبه جزيره ” آتوس” واقع در شمال درياي اژه حفر شود تا امکان ديگري براي عبور سريع تر ناوگاني از جنوب کوه آتوس باشد . افزون بر اين، قصد شاه از اين کار اين بود که اين راه آبي راه تجارت در ساتراپي يونان خويش را تسهيل کند . هردوت مي نويسد : ” به اين نتيجه مي رسم که خشايارشاه از پرداختن به ان اقدام هدف خودنمايي داشته و مي خواسته است حدود قدرت خويش را نشان دهد … زيرا هيچ مانعي وجود نداشت که کشتيها را از طريق خشکي به طرف ديگر حمل کنند ولي با وجود اين دستور کندن و پرداختن کانال را داد ، چرا که در اين جا عرض دريا براي عبور دو کشتي کافي نبود . “
با آن که شاه جديد از نظر نظامي شهرياري کارآمد و شايسته بود ،ولي تند خوتر از پدر بود. از کارهاي ظاهرا تند که به خشايارشا نسبت مي دهند ، واکنش وي در مقابل شنيدن خبر وقوع توفاني است که پل احداث شده بر داردانل را ويران کرده بود.هردوت مي نويسد:وقتي خبر آن فاجعه به اطلاع شاه رسيد ، خشايارشا سخت بر آشفت و دستور داد سيصد تازيانه بر “هلسپونت” بکوبند. همچنين فرمان داد هلسپونت را ادب کنند و دو رشته غل و زنجير در آن انداخته و بگويند: ” اي آب روان تلخ و شور ، اين مجازات ها را صاحبت که بدون هيچ گونه آسيبي نسبت به تو کارش را لنگ کردي مقرر داشته است. اما به هر صورت خشايارشا از روي تو عبور خواهد کرد و از اين پس احدي براي تو و به ياد تو نذر و قرباني نخواهد کرد و تو با آبي شور و گل آلود ديگر شايسته قدر و احترام نخواهي بود. ” علاوه بر مجازات مقرر ، دستور داد مسئولان ساختمان پل به اشد مجازات برسند و ساختن پل جديد به عده اي ديگر محول شود .”رخي دانشمندان اظهار عقيده کرده اند که مجازات آبراهه ، انگيزه مذهبي داشته است ، چون بنا به باورهاي کيش زرتشت آبهاي شور در اثر آلوده سازي ” اهريمن ” شور شده اند ، يا برخي ديگر اين کردار شاه بزرگ را به منظور تقويت روحيه سربازان غير ايراني دانسته اند تا به آنها نشان داده شود که پادشاه ايران حتي بر نيروهاي طبيعي مانند آب و باد فرمان مي راند . اما به هر حال اين فرضيات نمي تواند توضيح يا توجيهي براي رفتار سنگدلانه خشايارشاه در گردن زدن سازندگاني باشد که در وقوع توفان بيگناه بوده اند. همچنين حادثه دلخراشي که پس از بازسازي پل اتفاق افتاد قابل توضيح نيست. هنگامي که ارتش در حال ترک ” سارد ” به مقصد داردانل بود ، يکي از اتباع ليديايي شاه ، مردي به نام ” پيتيوس ” که پنج پسرش در خدمت ارتش ايران بودند از شاه تقاضا کرد بزرگترين پسرش را از خدمت نظام معاف کند تا بتواند از کل خانواده اش سرپرستي نمايد . شاه در مقابل اين درخواست منطقي واکنشي سخت خشم آلود داشت …. اين رفتار حاکي از ان است که خشايارشا فرمانروايي بود که بسيار کمتر از داريوش يا کوروش اهل مدارا و مهرباني بود .
با اين حال خشايارشا در زمينه لجستيک نظامي توانست از پيشينيان برجسته خود پيشي بگيرد. نيروهاي تهاجمي اي که در بهار سال 480 ق.م به داردانل رسيدند تمام نيروهاي پيشين را تحت الشعاع قرار دادند. شمار آنها دويست هزار پياده و سواره نظام ، هشتصد تا هزار کشتي جنگي با حداقل 150 هزار پاروزن و ملوان ، و تعداد عظيمي نيروي پشتيباني و افراد اردو تا حدود سيصد هزار برآورد شده است. عظمت خطر چنين لشکري از تعداد ناچيز سپاهيان يونان آن روز معلوم مي شود . حتي پر جمعيت ترين دولت – شهرها (که آتن در راس آنها قرار داشت) مي توانستند فقط حدود يکهزار مردي رزمي فراهم کنند و اکثر آنها بيش از چند صد سرباز نداشتند.بنابراين شگفت نيست که موج بيم و هراس با مشاهده لشکر عظيم ايران که وارد اروپا مي شد سراسر يونان را فرا گيرد. هردوت اين ارتش بزرگ را چنين توصيف مي کند: لشکر پياده و سواره نظام از پل بالا که در طرف درياي سياه ساخته شده بود گذشتند و چارپايان و گماشتگان از پل ديگر در سمت درياي اژه . ابتدا ده هزار تن ، همه با تاج گل و از دنبال ايشان انبوه سپاهيان شامل افراد ملت هاي گوناگون عبور کردند . تمام روز نخست صرف عبور لشکريان شد . روز ديگر نخست اسب سواران هزار نفري و سپس گروه نيزه داران با سرنيزه ها به سمت پائين عبور کردند . اين عده نيز همگي تاج گل بر سر داشتند . سپس اسب هاي مقدس و از پي آن گردونه مقدس را عبور دادند. انگاه خشايارشا با نيزه داران و سوران خاص و بقيه لشکريان که قسمت عقب ارتش را تشکيل از انجا گذشتند . در ضمن تجهيزات دريايي نيز از ساحل شرقي به سمت مقابل انتقال يافتند … عبور کليه دسته ها هفت شبانه روز طول کشيد.
در حين عبور ارتش انبوه خشايارشا از منطقه شمالي يونان ، بيش تر دولت – شهرهاي منطقه از بيم نابودي ، بدون نبرد تسليم مي شدند. او نيز همين را انتظار داشت چون مشاوران همراهش به او مي گفتند تنها نيرومندترين دولت هاي جنوبي يونان ، اتن و اسپارت ، ممکن است به مقاومتي برخيزند. آنها همچنين به او گفتند که عبور از ترموپيل واقع در حدود 150 کيلومتري شمال آتن ، بهترين گذرگاه کوهستاني مرکز يونان است چون همانند تنگه اي ميان خشکي و دريا واقع شده و از آنجا سپاهيان او به آساني به کشتي هاي خود دسترسي دارند . با وجود اين ، وقتي ايرانيان در ژوئيه سال 480 ق. م به اين گذرگاه رسيدند ديدند که نيروي کوچکي از هوپيلت هاي يوناني راه آنها را مسدود کرده است.ساخت استحکامات يونان در ترموپيل چند ماه پيش شروع شده بود ، هنگامي که يونانيان در مقابل اين يورش عظيم نمايندگان 31 دولت و شهر خود را به کورنت واقع در شمال پلوپونز فرستادند و در آنجا همايشي تشکيل دادند . هدف اين همايش براي اين دولت ها که پيوسته با يکديگر در حال کشمکش و جنگ بودند ، پيدا کردن راهي براي اتحاد و پذيرش يک استراتژي مشترک دفاعي بود. رهبران يونان، از جمله برجسته ترين سياستمدار پرتحرک آتني ” تميستوکلس ” ، مي دانستند که براي مقابله با ارتش عظيم خشايارشا نياز به نيروي زميني بزرگي دارند ، نيرويي که گرد آوردنش از دولت و شهرهاي پراکنده و کوچک و متعدد اگر هم ممکن بود زمان زيادي مي طلبيد . بنابراين واقع بينانه تر آن بود که کوشش خود را براي نابودي نيروي دريايي ايران متمرکز کنند . آنها به درستي استدلال کردند که ارتش ايران بدون کمک و تقويت تجهيزات دريايي تا حد زيادي فلج شده از کار خواهد افتاد. بنابراين نقشه اوليه اين شد که عده اي سپاهيان خشايارشا را در شما معطل کنند تا تميستوکلس و ساير درياسالاران يک ناوگان دريايي متحد فراهم آورند.
تصميم بر آن شد که ترموپيل را تقويت کنند و در آنجا استحکاماتي ايجاد کنند ، چرا که اين گذرگاه بسيار تنگ فقط پنجاه پا عرض داشت . هردوت مي گويد : ” درک اين نکته که ايرانيان در اين گذرگاه تنگ نمي توانند از سواره نظام يا از برتري نفرات خود استفاده کنند ، يونانيان مصمم شدند که در اين نقطه جلوي مهاجمان را بگيرند .لئونيداس ، پادشاه اسپارت مسئوليت عمليات را بر عهده گرفت و با سيصد رزمجوي برگزيده به سمت شمال حرکت کرد ، در طول راه نيز هوپيلت هاي ساير شهرها به اين رزمجويان پيوستند ، به طوري که جمع نيروهايي که به گذرگاه رسيدند به حدود هفت هزار نفر رسيد .خشايارشاه در آغاز اطمينان داشت که نيروي عظيم او به آساني دستجات يوناني را از گذرگاه خواهد روفت و راه مستقيم به سوي آتن باز خواهد شد. اما تسليحات سنگين ، مهارت و شجاعت در نبرد هوپليت ها ، مانند نبرد ماراتون ، به آن نيروي اندک يوناني قدرتي سهمگين بخشيده بود . توصيف ديودوروس از اولين روز نبرد ، کاميابي آغازين شگفت انگيز يونانيان را در مقابل نيروي کوبنده ايرانيان نشان مي دهد:نبردي که در گرفت شديدترين و سهمگين ترين نبردها بود ، چون ايرانيان، شاهي داشتند که شاهد دلاوري ايشان بود ، و يونانيان به خاطر حفظ آزادي خود مي جنگيدند … درگيري به وضع حيرت انگيزي رسيد . مردان شانه به شانه يکديگر مي جنگيدند … ضربات در نبردي تن به تن پي درپي فرود مي آمد و صفوف در ازدحام ميدان نبرد به هم فشرده مي شد ، تا مدتي دراز قدرت دو طرف يکسان بود . اما رفته رفته ايرانيان پايشان سست شد ، چون بسياري از آنها کشته و بسياري ديگر نيز زخمي شده بودند … سرانجام وقتي خشايارشا ديد که سراسر گذرگاه تنگ را اجساد پوشانده است و ايرانيان توان ايستادگي در برابر يونانيان را ندارند ، افراد “هنگ جاويد” را که به شجاعت ، شهرت داشتند به ميدان فرستاد اما آنها نيز پس از کمي مقاومت تاب نياوردند. سپس شب فرود آمد و درگيري قطع شد در حالي که ايرانيان بسيار و يونانيان اندکي کشته داده بودند.”
هنگامي که خشايارشا دريافت که ممکن است يونانيان بتوانند تا مدتي نامحدود تنگه را در اختيار داشته باشند و مقاومت کنند ، در پي راه حل ديگري بر آمد . طلاي فراواني به يکي از افراد خائن يوناني داد تا راه مالروي کوهستاني ناشناخته اي را به آنها نشان دهد و ايرانيان بتوانند به پشت يونانيان راه يابند . وقتي لئونيداس متوجه شد که گروه عظيمي از ارتش ايران راه را از پشت بر او بسته اند ، بيش تر سربازان اتحاديه يونان را مرخص کرد که به خانه هاي خود بازگردند و خود با سيصد تن “اسپارتي” و حدود هزار يوناني ديگر تصميم گرفت تا پاي جان بجنگد و بميرد. پس يونانيان که از هر سو در محاصره ايرانيان قرار گرفته بودند همگي از پاي در آمدند و کشته شدند.اکنون خشايارشا نيروهايش را بدون مقاومت به سوي جنوب مي راند. در روز هفده سپتامبر ، يا همين حدود ، در سال 480 ق.م ايرانيان وارد آتن شدند و با نهايت حيرت ديدند که آتنيان شهر خود را تخليه کرده و به جزيره سالاميس و جاهاي نزديک ديگر گريخته اند. فقط چند تن از سالمندان و گروهي از مرتجعان خرافاتي در ” آکروپوليس” که واقع بر تپه مرکزي شهر بود پناه گرفته بودند و خشايارشا فرمان داد آنها را از آنجا برانند . وقتي آنها نزديک شدن ايرانيان را مشاهده کردند ، بنا به نوشته هرودوت: سخت به هراس افتادند ، بعضي ها خود را به پائين افکنده و کشته شدند و بعضي ديگر به سوي معبد خزيدند. پيشتازان لشکر ايران راست به سوي دروازه ها شتافته آنها را چهار طاق گشودند و افرادي را که به آنجا پناه برده بودند امان نداند و چون کسي زنده نمانده بود بر گنجينه هاي معبد دست يافته و ارگ آکروپليس را به آتش کشيدند. خشايارشا که در اين هنگام صاحب اختيار تام آتن شده بود ، پيکي سوار روانه شوش ساخته و پيروزي خود را به اطلاع همه رسانيد.
خشايارشا در آغاز علاقه چنداني به ادامه نقشه هاي اروپايي پدرش نشان نمي داد، اما برخي از مشاوران شاه شروع به تاثيرگذاري بر او کردند. مثلا شوهر خواهرش مردونيه عقيده داشت که ” آتنيان ” نبايد بي کيفر بمانند و مي افزود که اروپا سرزمين زيبا و دلپذير و پربرکتي است که براي بهره برداري ايرانيان آماده است. سرانجام شاه نيز به شور آمد و به پيروانش گفت :” راهي را يافته ام که نه تنها مايه سربلندي و افتخار ايران خواهد شد بلکه سرزمينهاي پهناور و بسيار ثروتمند و در واقع غني تر از وطن ما بر قلمرو اين دولت افزوده خواهد شد . من با اين اقدام خويش علاوه بر خشنودي خاطر ، انتقام خواهم جست. من بر “داردانل” پل خواهم بست و از راه اروپا تا يونان لشکر خواهم کشيد و آتن را به مناسبت گستاخي که نسبت به پدرم، و خود ما به خرج داه است گوشمالي خواهم داد. حدود امپراطوري ايران تا به جايي گسترش خواهد يافت که گنبد نيلگون حد نهايي آن خواهد بود. با دستياري شما ، من سراسر اروپا را زير پا خواهم گذاشت و آن قاره را به سرزمين يگانه اي مبدل خواهم ساخت تا هيچ گاه آفتاب در قلمره ما غروب نکند “بدين سان خشايارشا سرانجام بر آن شد که برنامه نظامي پدرش تکميل کند و يک ارتش بزرگ زميني و دريايي عليه يونان تدارک ببيند. چنان که رويدادهاي آينده نشان داد ، تلاش بزرگ و توان فرساي او عميقا بر آينده اروپا و ايران تاثير گذاشت . گرچه اين تاثير آن نبود که شاه بزرگ مي خواست.
با وجود روياهاي بزرگ خشايارشا درباره فتح اروپا، مشکلاتي در شاهنشاهي ايران پيش آمد که او را ناچار کرد برنامه لشکرکشي به يونان را تا چند سال به تعويق اندازد . کمي پيش از مرگ داريوش ، مصر علم طغيان برافراشته بود و آنچه نخست براي شاه الويت داشت بازگرداندن مجدد اين منطقه ارزشمند به شاهنشاهي بود . خشايارشاه اين برنامه را در سال 484 ق. م به انجام رسانيد. او براي آنکه نشان دهد که شاهنشاه ايران هيچ گاه چنين شورش هايي را تحمل نخواهد کرد، بسيار از زمينهاي متعلق به معابد محلي را مصادره و مقررات و کيفرهاي سختي براي شورشيان و مردم محلي تعيين کرد. همچنين برادر خود ” هخامنش ” را که احساس مي کرد مي تواند به او اعتماد کند به سمت ” ساتراپ ” جديد مصر گمارد.چندي از اين واقعه نگذشته بود که اقتدار دولت مرکزي دوباره به چالش فراخوانده شد و اين بار بابل سر به شورش نهاد. در سال 483 ق.م شاه بزرگ در اکباتان بود که به او خبر رسيد ” زوپرياس ” ساتراپ او در بابل را کشته اند و مردي به نام “شاماشريبا ” خود را “پادشاه بابل” اعلام کرده است. با اين حال عمر اين شورش بسيار کوتاه بود. خشايارشا شايسته ترين سردار خود “مکابيز” را اعزام کرد ، به سرعت شهر بابل را دوباره تسخير و پيرو دستورات شاه مجازات هاي سختي را بر ان تحميل کرد. استحکامات باشکوه بيروني بابل تخريب شدند ، معابد و تنديس هاي خدايان محلي نابود گشتند و املاک شهروندان ثروتمند مصادره شد و در اختيار ايرانيان ساکن بابل قرار گرفت.واکنش خشايارشا در مقابل اين دو شورش ، نشان داد که او فرمانده نظامي سهمگيني است، هيچ گونه سرکشي را تحمل نمي کند و به هر تجاوزي به سرعت پاسخ مي دهد. صفت برجسته ديگر او مانند پدرش شکيبايي و پشتکار در مورد تهيه مقدمات جنگ بود، تدارکات نظامي در دست تهيه براي يورش به يونان شاهد اين صفت محسوب مي شد. پيش از رسيدن نيروهاي ارتش ، مهندسان و کارگران به ساختن پل شناور عظيمي بر روي هلسپونت (داردانل) پرداختند تا عبور ارتش ايران به اروپا را تسهيل کنند . بنا به گزارش هردوت:
“شيوه اين کار چنين …بود: کشتي هاي بادباني و پارويي را به منزله پايه محکم به هم بستند – 360 کشتي در سمت درياي سياه و 314 کشتي در طرف ديگر قرار دارند . سر کشتي ها در جهت جريان آب بود تا با تعديل فشاري که بر کابل ها وارد مي شد پلها از دو طرف نگهداري شوند . ، براي اين منظور به خصوص لنگرهاي سنگين را در دو جهت بالا و پايين جريان آب انداختند. لنگرهاي شرقي براي حفاظت پل در قبال بادهايي که از سمت درياي سياه مي وزيد و باقي در سمت ديگر و درياي اژه ، به منظور نگاهداري در مقابل بادهاي غرب و جنوب بود … همين که کشتي ها را پر بر جا کردند کابلها را با دستگيره هاي چوبي به دو ساحل بستند. جنس و ضخامت اين کابل ها يکسان بود ولي رشته الياف از ريسمان هاي محکم تر پاپيروس بود . سپس الوارهايي به عرض و طول پل شناور بريده از يک سو به سويي ديگر با طناب سخت بسته به قسمت بالايي بند و بست کردند. آنگاه خاک و خاشاک براي همواري بر کف آن ريخته و با افزودن لايه خاک آن را سفت و محکم کوبيدند . سرانجام در هر پهلوي پل نرده نسبتا بلندي تعبيه شد تا چارپايان در حين عبور از منظره آب نهراسند .”دو سال پيش از ساختن پل طرحي ابتکاري و استادانه آغاز شده بود . خشايارشا براي نشان دادن دورانديشي خود دستور داد کانالي از شبه جزيره ” آتوس” واقع در شمال درياي اژه حفر شود تا امکان ديگري براي عبور سريع تر ناوگاني از جنوب کوه آتوس باشد . افزون بر اين، قصد شاه از اين کار اين بود که اين راه آبي راه تجارت در ساتراپي يونان خويش را تسهيل کند . هردوت مي نويسد : ” به اين نتيجه مي رسم که خشايارشاه از پرداختن به ان اقدام هدف خودنمايي داشته و مي خواسته است حدود قدرت خويش را نشان دهد … زيرا هيچ مانعي وجود نداشت که کشتيها را از طريق خشکي به طرف ديگر حمل کنند ولي با وجود اين دستور کندن و پرداختن کانال را داد ، چرا که در اين جا عرض دريا براي عبور دو کشتي کافي نبود . “
با آن که شاه جديد از نظر نظامي شهرياري کارآمد و شايسته بود ،ولي تند خوتر از پدر بود. از کارهاي ظاهرا تند که به خشايارشا نسبت مي دهند ، واکنش وي در مقابل شنيدن خبر وقوع توفاني است که پل احداث شده بر داردانل را ويران کرده بود.هردوت مي نويسد:وقتي خبر آن فاجعه به اطلاع شاه رسيد ، خشايارشا سخت بر آشفت و دستور داد سيصد تازيانه بر “هلسپونت” بکوبند. همچنين فرمان داد هلسپونت را ادب کنند و دو رشته غل و زنجير در آن انداخته و بگويند: ” اي آب روان تلخ و شور ، اين مجازات ها را صاحبت که بدون هيچ گونه آسيبي نسبت به تو کارش را لنگ کردي مقرر داشته است. اما به هر صورت خشايارشا از روي تو عبور خواهد کرد و از اين پس احدي براي تو و به ياد تو نذر و قرباني نخواهد کرد و تو با آبي شور و گل آلود ديگر شايسته قدر و احترام نخواهي بود. ” علاوه بر مجازات مقرر ، دستور داد مسئولان ساختمان پل به اشد مجازات برسند و ساختن پل جديد به عده اي ديگر محول شود .”رخي دانشمندان اظهار عقيده کرده اند که مجازات آبراهه ، انگيزه مذهبي داشته است ، چون بنا به باورهاي کيش زرتشت آبهاي شور در اثر آلوده سازي ” اهريمن ” شور شده اند ، يا برخي ديگر اين کردار شاه بزرگ را به منظور تقويت روحيه سربازان غير ايراني دانسته اند تا به آنها نشان داده شود که پادشاه ايران حتي بر نيروهاي طبيعي مانند آب و باد فرمان مي راند . اما به هر حال اين فرضيات نمي تواند توضيح يا توجيهي براي رفتار سنگدلانه خشايارشاه در گردن زدن سازندگاني باشد که در وقوع توفان بيگناه بوده اند. همچنين حادثه دلخراشي که پس از بازسازي پل اتفاق افتاد قابل توضيح نيست. هنگامي که ارتش در حال ترک ” سارد ” به مقصد داردانل بود ، يکي از اتباع ليديايي شاه ، مردي به نام ” پيتيوس ” که پنج پسرش در خدمت ارتش ايران بودند از شاه تقاضا کرد بزرگترين پسرش را از خدمت نظام معاف کند تا بتواند از کل خانواده اش سرپرستي نمايد . شاه در مقابل اين درخواست منطقي واکنشي سخت خشم آلود داشت …. اين رفتار حاکي از ان است که خشايارشا فرمانروايي بود که بسيار کمتر از داريوش يا کوروش اهل مدارا و مهرباني بود .
با اين حال خشايارشا در زمينه لجستيک نظامي توانست از پيشينيان برجسته خود پيشي بگيرد. نيروهاي تهاجمي اي که در بهار سال 480 ق.م به داردانل رسيدند تمام نيروهاي پيشين را تحت الشعاع قرار دادند. شمار آنها دويست هزار پياده و سواره نظام ، هشتصد تا هزار کشتي جنگي با حداقل 150 هزار پاروزن و ملوان ، و تعداد عظيمي نيروي پشتيباني و افراد اردو تا حدود سيصد هزار برآورد شده است. عظمت خطر چنين لشکري از تعداد ناچيز سپاهيان يونان آن روز معلوم مي شود . حتي پر جمعيت ترين دولت – شهرها (که آتن در راس آنها قرار داشت) مي توانستند فقط حدود يکهزار مردي رزمي فراهم کنند و اکثر آنها بيش از چند صد سرباز نداشتند.بنابراين شگفت نيست که موج بيم و هراس با مشاهده لشکر عظيم ايران که وارد اروپا مي شد سراسر يونان را فرا گيرد. هردوت اين ارتش بزرگ را چنين توصيف مي کند: لشکر پياده و سواره نظام از پل بالا که در طرف درياي سياه ساخته شده بود گذشتند و چارپايان و گماشتگان از پل ديگر در سمت درياي اژه . ابتدا ده هزار تن ، همه با تاج گل و از دنبال ايشان انبوه سپاهيان شامل افراد ملت هاي گوناگون عبور کردند . تمام روز نخست صرف عبور لشکريان شد . روز ديگر نخست اسب سواران هزار نفري و سپس گروه نيزه داران با سرنيزه ها به سمت پائين عبور کردند . اين عده نيز همگي تاج گل بر سر داشتند . سپس اسب هاي مقدس و از پي آن گردونه مقدس را عبور دادند. انگاه خشايارشا با نيزه داران و سوران خاص و بقيه لشکريان که قسمت عقب ارتش را تشکيل از انجا گذشتند . در ضمن تجهيزات دريايي نيز از ساحل شرقي به سمت مقابل انتقال يافتند … عبور کليه دسته ها هفت شبانه روز طول کشيد.
در حين عبور ارتش انبوه خشايارشا از منطقه شمالي يونان ، بيش تر دولت – شهرهاي منطقه از بيم نابودي ، بدون نبرد تسليم مي شدند. او نيز همين را انتظار داشت چون مشاوران همراهش به او مي گفتند تنها نيرومندترين دولت هاي جنوبي يونان ، اتن و اسپارت ، ممکن است به مقاومتي برخيزند. آنها همچنين به او گفتند که عبور از ترموپيل واقع در حدود 150 کيلومتري شمال آتن ، بهترين گذرگاه کوهستاني مرکز يونان است چون همانند تنگه اي ميان خشکي و دريا واقع شده و از آنجا سپاهيان او به آساني به کشتي هاي خود دسترسي دارند . با وجود اين ، وقتي ايرانيان در ژوئيه سال 480 ق. م به اين گذرگاه رسيدند ديدند که نيروي کوچکي از هوپيلت هاي يوناني راه آنها را مسدود کرده است.ساخت استحکامات يونان در ترموپيل چند ماه پيش شروع شده بود ، هنگامي که يونانيان در مقابل اين يورش عظيم نمايندگان 31 دولت و شهر خود را به کورنت واقع در شمال پلوپونز فرستادند و در آنجا همايشي تشکيل دادند . هدف اين همايش براي اين دولت ها که پيوسته با يکديگر در حال کشمکش و جنگ بودند ، پيدا کردن راهي براي اتحاد و پذيرش يک استراتژي مشترک دفاعي بود. رهبران يونان، از جمله برجسته ترين سياستمدار پرتحرک آتني ” تميستوکلس ” ، مي دانستند که براي مقابله با ارتش عظيم خشايارشا نياز به نيروي زميني بزرگي دارند ، نيرويي که گرد آوردنش از دولت و شهرهاي پراکنده و کوچک و متعدد اگر هم ممکن بود زمان زيادي مي طلبيد . بنابراين واقع بينانه تر آن بود که کوشش خود را براي نابودي نيروي دريايي ايران متمرکز کنند . آنها به درستي استدلال کردند که ارتش ايران بدون کمک و تقويت تجهيزات دريايي تا حد زيادي فلج شده از کار خواهد افتاد. بنابراين نقشه اوليه اين شد که عده اي سپاهيان خشايارشا را در شما معطل کنند تا تميستوکلس و ساير درياسالاران يک ناوگان دريايي متحد فراهم آورند.
تصميم بر آن شد که ترموپيل را تقويت کنند و در آنجا استحکاماتي ايجاد کنند ، چرا که اين گذرگاه بسيار تنگ فقط پنجاه پا عرض داشت . هردوت مي گويد : ” درک اين نکته که ايرانيان در اين گذرگاه تنگ نمي توانند از سواره نظام يا از برتري نفرات خود استفاده کنند ، يونانيان مصمم شدند که در اين نقطه جلوي مهاجمان را بگيرند .لئونيداس ، پادشاه اسپارت مسئوليت عمليات را بر عهده گرفت و با سيصد رزمجوي برگزيده به سمت شمال حرکت کرد ، در طول راه نيز هوپيلت هاي ساير شهرها به اين رزمجويان پيوستند ، به طوري که جمع نيروهايي که به گذرگاه رسيدند به حدود هفت هزار نفر رسيد .خشايارشاه در آغاز اطمينان داشت که نيروي عظيم او به آساني دستجات يوناني را از گذرگاه خواهد روفت و راه مستقيم به سوي آتن باز خواهد شد. اما تسليحات سنگين ، مهارت و شجاعت در نبرد هوپليت ها ، مانند نبرد ماراتون ، به آن نيروي اندک يوناني قدرتي سهمگين بخشيده بود . توصيف ديودوروس از اولين روز نبرد ، کاميابي آغازين شگفت انگيز يونانيان را در مقابل نيروي کوبنده ايرانيان نشان مي دهد:نبردي که در گرفت شديدترين و سهمگين ترين نبردها بود ، چون ايرانيان، شاهي داشتند که شاهد دلاوري ايشان بود ، و يونانيان به خاطر حفظ آزادي خود مي جنگيدند … درگيري به وضع حيرت انگيزي رسيد . مردان شانه به شانه يکديگر مي جنگيدند … ضربات در نبردي تن به تن پي درپي فرود مي آمد و صفوف در ازدحام ميدان نبرد به هم فشرده مي شد ، تا مدتي دراز قدرت دو طرف يکسان بود . اما رفته رفته ايرانيان پايشان سست شد ، چون بسياري از آنها کشته و بسياري ديگر نيز زخمي شده بودند … سرانجام وقتي خشايارشا ديد که سراسر گذرگاه تنگ را اجساد پوشانده است و ايرانيان توان ايستادگي در برابر يونانيان را ندارند ، افراد “هنگ جاويد” را که به شجاعت ، شهرت داشتند به ميدان فرستاد اما آنها نيز پس از کمي مقاومت تاب نياوردند. سپس شب فرود آمد و درگيري قطع شد در حالي که ايرانيان بسيار و يونانيان اندکي کشته داده بودند.”
هنگامي که خشايارشا دريافت که ممکن است يونانيان بتوانند تا مدتي نامحدود تنگه را در اختيار داشته باشند و مقاومت کنند ، در پي راه حل ديگري بر آمد . طلاي فراواني به يکي از افراد خائن يوناني داد تا راه مالروي کوهستاني ناشناخته اي را به آنها نشان دهد و ايرانيان بتوانند به پشت يونانيان راه يابند . وقتي لئونيداس متوجه شد که گروه عظيمي از ارتش ايران راه را از پشت بر او بسته اند ، بيش تر سربازان اتحاديه يونان را مرخص کرد که به خانه هاي خود بازگردند و خود با سيصد تن “اسپارتي” و حدود هزار يوناني ديگر تصميم گرفت تا پاي جان بجنگد و بميرد. پس يونانيان که از هر سو در محاصره ايرانيان قرار گرفته بودند همگي از پاي در آمدند و کشته شدند.اکنون خشايارشا نيروهايش را بدون مقاومت به سوي جنوب مي راند. در روز هفده سپتامبر ، يا همين حدود ، در سال 480 ق.م ايرانيان وارد آتن شدند و با نهايت حيرت ديدند که آتنيان شهر خود را تخليه کرده و به جزيره سالاميس و جاهاي نزديک ديگر گريخته اند. فقط چند تن از سالمندان و گروهي از مرتجعان خرافاتي در ” آکروپوليس” که واقع بر تپه مرکزي شهر بود پناه گرفته بودند و خشايارشا فرمان داد آنها را از آنجا برانند . وقتي آنها نزديک شدن ايرانيان را مشاهده کردند ، بنا به نوشته هرودوت: سخت به هراس افتادند ، بعضي ها خود را به پائين افکنده و کشته شدند و بعضي ديگر به سوي معبد خزيدند. پيشتازان لشکر ايران راست به سوي دروازه ها شتافته آنها را چهار طاق گشودند و افرادي را که به آنجا پناه برده بودند امان نداند و چون کسي زنده نمانده بود بر گنجينه هاي معبد دست يافته و ارگ آکروپليس را به آتش کشيدند. خشايارشا که در اين هنگام صاحب اختيار تام آتن شده بود ، پيکي سوار روانه شوش ساخته و پيروزي خود را به اطلاع همه رسانيد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر