۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

مقایسه کوروش بزرگ و پادشاهان پیش از خود



سناخریب ، پادشاه آشور که جلگه ی پر ثروت شوش را میدان تاخت و تاز خود قرار داده است
می گوید : « سی و چهار دژ و شهرهای بی شماری را که تابع آنها بودند ، من محاصره کردم و به یورش گرفتم و مردم آنها را به اسیری بردم و آنها را ویران و به تل خاکستری ساختم و دود آتش آنها را مانند دود قربانی بزرگ به پهنه ی وسیع آسمان بلند کردم. »

آشور بانی پال ، پادشاه ستمگر دیگری از همین سلسله ، ویران کردن ایلام پر برکت را چنین بیان می کند :
« من از شهرهای ایلام آن اندازه ویران کردم که برای گذشتن از آنها ، یک ماه و بیست و پنج روز زمان لازم است .
همه جا برای بایرکردن زمین ، نمک و اعضای خاندان سلطنتی را از پیر و جوان ، با رؤسا و حکام و اشراف و صنعتگران ، همه را با خود به اسیری به آشور آوردم . مردم آن سرزمین را از زن و مرد با اسب و قاطر و الاغ و گله های چهارپایان کوچک و بزرگ ، که شمار آنها از دسته های ملخ فزون تر بود ، به غنیمت گرفتم و خاک شوش ، مادکتو و هلتماش و شهرهای دیگر را به آشور کشیدم. در ظرف مدت یک ماه تمام ایلام را به چنگ خود درآوردم . بانگ آدمیزاد و اثر پای گله ها و چهارپایان، و نغمه ی شادی را از کشتزارها برانداختم ، و همه جا را چراگاه خران و آهوان و جانوران وحشی گوناگون ساختم. » (۱)
 ادامه در ادامه نوشتار
اما هرگز بر خاطر پادشاهان آشوری نمی گذشت که این کارها ، کار آدمی نیست و سراسر توحش است . این ویژگی ، در تمام دنیای خاور زمین وجود داشت . حتی یهوه خدای بنی اسراییل نیز ، خونریزی و کشتار همگانی را دوست می داشت . برای راستینش این مدعا می توان به کتاب اول شموئیل ، فرگرد ۱۵ ،آیات ۳ و۴ و فرگرد بیست وهشتم و بیست و نهم و سی ام رجوع کرد.
در مقایسه با چنین پادشاهان و چنین امر شایعی است که ما متوجه می شویم ، به حق و به شایستگی به کوروش فرنام « شبان خدا » داده شده است و بی سبب نبوده که مردم ، بیش از هر کشورگشای دیگری او را دوست می داشته اند . بیشتر پادشاهان خاور باستان برای جلوگیری از شورش و استوار ساختن پایه های نظم و امنیت و شهریاری در میان ملل غیر متجانسی که یوغ فرمانروایی آنها را به گردن داشتند، به کشتن و شکنجه کردن دست می زدند . آشور بانی پال ، افتخار می کند که سه هزار نفر اسیر سوزانده، و دست و پای رؤسای قبایل و کارمندان دولتی را بریده،(۲) و یا زبان بدخواه دشمنان را بیرون کشیده، و اعضای بریده ی آنها رابه خورد سگان و گرگان داده و با این کار مایه ی شادی خدایان بزرگ را فراهم ساخته است. و یا بناهایی که برافراشته است از جسد آدمیانی است که سر و دستشان را بریده است.(۳)

اما افتخار شاه پارسیان در این بود که : « بی جنگ و ستیز وارد بابل شدم . . . لشگر بزرگ من به آرامی وارد بابل شد . . . من از ویرانی خانه های آنها جلوگیری کردم . نگذاشتم رنج و آزاری به مردم شهر وارد آید نگذاشتم اهالی از هستی ، نیست شوند. » یکی از بزرگترین ارکان سیاست و شهریاری وی آن بود که برای ملل و اقوام گوناگونی که اجزای شاهنشاهی ایران را تشکیل می دادند ، به آزادی باور دینی و پرستش باورمند بود . (۴) امری که هنوز در هیچ یک از کشورهای کوچک و بزرگ جهان که دم از آزادی و دموکراسی می زنند تحقق نیافته است ، و این خود می رساند که در آن هنگام که به گفته ی ولتر : « روم دهکده کوچکی بود که به چاپیدن همسایگان خود اشتغال داشت و فرانسه و آلمان و انگلستان سرزمین قبایل وحشی ای که هنوز از حال چادر نشینی بیرون نیامده بودند. » و آمریکا جز قاره ی دورافتاده ای که مردمش در نهایت توحش به سر می بردند نبود ، مردی در خاور زمین ، پارسی پسر پارسی ، آریایی از نژاد آریایی شهریاری می کرد که به رازهای سلطنت و فرمانروایی بیش از سیاستمداران بزرگ قرن بیستم آگاه بود و می دانست اصل نخست حکومت کردن بر مردم ، احترام گذاشتن به باورها و باورهای دینی و هازمان آنهاست ، اعم از اینکه سیاه یا سفید ، زرد یا سرخ باشند . به همین روی وی ، هرگز شهرها را چپاول نمی کرد ، و پرستشگاه ها را ویران نمی ساخت . به خدایان ملل شکست خورده به چشم احترام می نگریست ، و برای نگاهداری پرستشگاهها ، به مردم خویش کمک و همکاری می کرد.

کوروش پیک شادی و آزادی و برکات لایزال الهی به سوی مردم بود . خداوند ، در تورات همه جا از او به مثابه ی یک ناجی و فرستاده ی بزرگ نام می برد ، و اسیران یهود را از اسارت بابل رها می سازد،(۵) و انصاف را برای امت ها صادر می نماید ، فرستاده ای که شبان خداست ، شادی خداوند را برخواهد آورد و پرستشگاه جدیدی برای بنی اسرائیل بنیاد خواهد نهاد . به خاور و باختر گیتی خواهد رفت و نام خدای یکتا را به گوش همه خواهد شنوانید . (۶) بلی چنین است ماجرای زندگی و پیروزی ها و دادگری ها و بزرگواری ها و فروزه های پسندیده و منحصر به فرد اخلاقی مردی که دوهزار و پانصد سال پیش از این از پارس برخاست.
برگرفته از کتاب : کوروش کبیر … نوشته دکتر فریدون بدره ای
پیش نویس ها :
۱- به گفته ویل دورانت
۲- همان
۳- همان
۴- مشرق زمین و گاهواره تمدن، ص ۵۱۹
۵- کتاب ارمیاء باب ۲۹٫
۶- کتاب اشعیاء باب ۴۱، ۴۲، ۴۴

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر